کتابنامه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خدا را الوند ما کجاست!/ مهدی به‌خیال

از شهر گمشده‌ام سخن می‌گویم*

چیزی به جا نماند

حتی

که نفرینی

بدرقه‌ی راهم کند

همدان، میدان مرکزی شهر.

همدان، میدان مرکزی شهر.

می‌خواهم با تو و از تو سخن بگویم، از شهر گمشده‌ام، از شهری که پایتخت تاریخ و تمدن ایران است. شهری که پیشینه‌اش به بلندای تاریخ و عظمتش به قامت الوند است، شهری که روزگاری پایتخت مادها بود و زمانی باغ‌شهر ایران، شهری که شهرسازی و زیاده‌خواهی عده‌ای جاه‌طلب آن را ویران کرد.

می‌خواهم از همدان بگویم، از شهر هزاربیشه‌ها؛ از شهری که کوچه پس‌کوچه‌ها و آثار قدیمی‌اش شُهره‌ی خاص و عام بود، و سرسبزی و طبیعتش سخنی دیگر، شهری ـ‌که بی‌اغراغ به گفتۀ بسیاری از سیاحان و شاعران‌ـ بهشتی دیگر بود.

ادامه مطلب

از پیشگامان شعر محلی در همدان/ مهدی به‌خیال

محمدحسین شیرین*

محمدحسین شیرین (عکس از مجموعه‌ی مهدی به‌خیال).

محمدحسین شیرین 

محمدحسین شیرین در سال ۱۳۰۱ﻫ ش در شهر همدان در محله‌ی جولان به دنیا آمد. وی تحصیلات مکتبی خود را زیرنظر میرزا احمد به انجام رساند؛ اما طولی نکشید پدر خود را از دست داد و به کسب و کار روی آورد و مسئولیت خانواده را برعهده گرفت.

محمدحسین که تخلص شیرین را برای خود برگزیده بود؛ از سن ۱۵سالگی به عرصه‌ی شعر و شاعری روی آورد و در انجمن‌های ادبی راه پیدا کرد و از حشر و نشر با بزرگان آن دوران هم‌چون: مفتون کبریایی، میرزا یعقوب الستی «ناهید»، دبیر قصاب «پرتو»، جعفر پیدا، صفاء‌الحق مدنی کسب فیض کرد و از محضر آنان خوشه‌ها چید.

او در انواع قالب‌های شعری (غزل، قصیده، ‌مثنوی و…) طبع‌آزمایی کرده است اما بیشتر اشعار وی بر مبنای گویش محلی است که می‌توان او را یکی از پیشگامان شعر محلی به حساب آورد.

 

ادامه مطلب

چند سطری به یاد دوست/ مهدی به‌خیال

ناصر نوروزی*

چِه‌ها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی

 به مردمی که جهان سخت ناجوانمرد است

خبرکوتاه بود و بسیار تلخ «ناصر نوروزی» دیگر نیست. جوانی بیست و چند ساله، با قامتی متوسط و صورتی بشاش، او زیاد کتاب می‌خواند و سریع صحبت می‌‌کرد و به گفته‌هایش اعتقاد داشت حرف‌هایی که از ته دلش و اعماق وجودش بیان می‌شد.

ناصر نوروزی

او صداقت داشت و یک‌رنگ بود و هم‌او بود که گه‌گاه داستانی می‌نوشت و به گفته‌ی خود فیلمی می‌ساخت و به نویسندگانی از قبیل: جعفر شهری، بهرام بیضایی، سهراب شهید ثالث، احمدشاملو و علی دهباشی علاقه‌ای وافر داشت و در این بین دکتر تفضلی و احمد میرعلایی  را دوست داشت  و می‌خواست در موردشان بیشتر بداند، یا مستندی که در مورد غزاله علیزاده ساخته شده بود  برایش جالب بود ببیند و از همه‌ی اینها مهم‌تر، مدت‌ها بود دنبالِ شماره‌ی ۵۶مجله‌ی بخارا بود شماره‌ای شاخص که ویژه‌ی بهرامِ بیضایی منتشر شده بود، هیچ کدام محقق‌نشد نه خواندنی ها راخواندو نه دیدنی‌ها را دید… .

در مجموع او انسانی متفاوت بود از خِیل انسان‌ها و از آن‌رو بود که به حقایق و زیباییها عشق می‌ورزید و در مقابل به زشتی‌ها و بدی‌ها  خُرده می‌گرفت  او رفتاری متفاوت داشت، مثلاً وقتی توریستی در همدان می‌دید با عجله به خانه می‌رفت و چند حلقه‌ لوح فشرده‌ که حاوی اطلاعاتی در خصوص مکان‌های دیدنی شهر بود را آورده و به آن‌ها هدیه می‌داد وغمگین بود از کسانی که در مصدر امور بودند و از خدمت به این مسافرین دریغ می‌کردند باز یادم است؛ این اواخر از محیط زیست و ویرانی‌های صورت گرفته دل خونی داشت  و چه غمگین و ناتوان از کنار درخت‌های بریده شده می‌گذشت، درخت‌هایی که قرار است عمری جاودانه داشته باشند.

ادامه مطلب

مترجمی از دیار الوند/ مهدی به‌خیال

مروری بر زندگی و آثار عبدالله کوثری*

 

همدان، عبدالله کوثری، عکس از حسین زندی.

همدان، عبدالله کوثری، عکس از مجموعه‌ی مهدی به‌خیال.

عبدالله کوثری در آبان‌ماه ۱۳۲۵در خانواده‌ای متوسط در شهر همدان به دنیا آمد. دو ـ سه سال بیشتر نداشت که همراه خانواده به تهران مهاجرت کردند و به قول خود: «زمانی که مهاجرت شهرستانی‌ها به تهران شروع شده بود. من در واقع بزرگ شده‌ی تهرانم، امیریه، ایستگاه دلبخواه. یادتان هست اسلام کاظمیه کتابی نوشت به نام کوچه‌ی دلبخواه او هم بچه محل ما بود. من با پسر عموی اسلام هم کلاس بودم».

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه‌ی رازی گذراند و از سن هفت سالگی به ادبیات علاقه‌مند شد. او مطالعات خود را با اشعار باباطاهر، حافظ، سعدی، و در حوزه‌ی رمان با گوژپشت نتردام، کنت‌مونت کریستو و مردی که می‌خندد شروع کرد. علاقه‌ی وافر او به ادبیات روز به روز بیشتر می‌شد تا آن‌که دوره‌ی متوسطه را تمام کرد و می‌بایست برای ادامه‌ی تحصیل به دبیرستان برود. خانواده‌ی او دبیرستان البرز را توصیه نمودند. توصیه‌ی آن‌ها از آن بابت بود که براردران بزرگ‌تر او در آن مدرسه مشغول به تحصیل بودند کوثری بنا به سفارش خانواده، ادامه‌ی تحصیل را در دبیرستان البرز شروع نمود و در کنار درس به خواندن کتاب‌های مورد علاقه‌اش ادامه داد.

ادامه مطلب

خاموشی دادای همدان / مهدی به‌خیال

شرحی از روزهای آخر زندگی دادای همدان*

عکس از فرزاد سپهر

عکس از فرزاد سپهر

علی‌اکبر محمودی‌وثاق فرزند غلام‌رضا ابن مش‌زمانِ دالاندار (کاروانسرای حاج صفرخان)، جمعه‌شب (۲۹مرداد) در سن ۶۳سالگی بر اثر عارضه قلبی درگذشت. او در یکم اسفندماه سال ۱۳۲۰در محله‌ باغچه (جنب مسجد امامزاده عبدالله) در شهر همدان به دنیا آمد و پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان علوی در اداره پست و تلگراف شهرستان رزن (از توابع همدان) مشغول به کار شد.

از عنفوان جوانی به وادی شعر و شاعری کشیده شد و با ادبا و شعرا، حشر و نشر پیدا کرد. وی در انجمن‌های ادبی حضور به هم رساند و از محفل آنان خوشه‌ها ‌چید تا آن‌جا که قلم به‌دست گرفت و شرح زندگی شاعران را نوشت و در نشریات استانی به چاپ رساند. اما جایگاه مهم‌تر و شناخته‌تر را وقتی پیدا کرد که پا به عرصه رادیو و تلویزیون گذاشت.

ادامه مطلب

گفته‌ها و ناگفته‌ها/ مهدی به‌خیال

از شش‌سال اقامت عارف در همدان*

 

عارف قزوینی 1288ﻫ ش.

عارف قزوینی ۱۲۸۸ﻫ ش.

میرزاابوالقاسم مشهور به عارف قزوینی (۱۲۵۷ـ۱۳۱۲ﻫ‌.‌ش.)شاعری شوریده‌حال‌، رندی یک‌لا‌قبا، و وطن‌پرستی شجاع بود که زندگی‌اش را فدای وطن و آزادی کرد، و هرگونه حرف زشت و ناپسند و تبعیدهای مکرر را بـه جان خرید، اما حقیقت را زیرپا نگذاشت و هیچ‌گاه وطن‌خواهی را برای خود وسیله‌ی کسب و کار نکرد، و از این راه نَه زری اندوخت و نَه خیانتی از او سر زد.‌

عارف کنسرت‌هایی برپا نمود برای مردم، و شُهره شد به شاعر ملّی که به شایستگی چنین لقبی سزاوارش بود، و به قول دکتر محمد‌علی اسلامی‌ندوشن:«در طی صدسال اخیر‌، اگر یک‌‌نفر را بخواهیم نام ببریم که عنوان شاعر ملّی به او ببرازد‌، آن ابوالقاسم عارف قزوینی است‌.»[۱]

ادامه مطلب

پایانِ شبِ سُخن‌سرایی/ مهدی به‌خیال

یادی از جلال‌الدین همایی*                                                                                                                           

پایان شبِ سخن سرایی[۱]

می‌گفت به سوز دل هُمایی

جلال‌الدین همایی، عکس از مریم زندی.

جلال‌الدین همایی، عکس از مریم زندی.

«هُمایی استاد نامور و مُبرّزِ  ادب و عرفان و حکمت و نجوم قدیم، «شبِ سُخن سرایی» را بِه‌ پایان آورد. مرگش چون زندگانیش آرام بود. از عجایب آن‌است که او دیرتر از اقران خود به دانشگاه خوانده شد و اگر چه در مرگش دانشگاه یادی از او نکرد، اما همایی مقام والای خود را در سینه‌ی مردم عارف و راستین خواهد داشت»[۲]

جلال‌الدینِ هُمایی در شبِ چهارشنبه ۱۳دی‌ماه ۱۲۷۸ﻫ.ش. در اصفهان دیده به‌جهان گشود. اجداد همایی از شیراز بودند. وی فرزند میرزا ابوالقاسم متخلص به «طرب» نواده‌ی «همای شیرازی» شاعر و عارف قرنِ سیزدهم بود. او در زندگی خُودْ نوشتش، شرح تولد خود را چنین می‌نویسد: «در این خانه، اتاقی است مُزین به نقاشی و آیینه‌کاری؛ و خطِ پدر و جدّم، زینت‌بخش آیینه‌کاری‌های آنجا است. در بالای اتاق، زیر آیینه‌ها و دسته گل نقاشی، حدیث نبوی «أنا مدینه العلم و علی بابها» به خط هما کتیبه شده است و رو به‌روی آن ‌هم، در سمت پایین گلدان، آیینه‌کاری مُنقش بسیار عالی‌ای است و این بیت مولانا:

ادامه مطلب

خاموشی عباس فیضی/ مهدی به‌خیال

راوی فرهنگ عامه‌ی همدان*

عباس فیضی در کتاب‌فروشی خود در خیابان شهدا (عکس از مجموعه‌ی مهدی به‌خیال)

عباس فیضی، کتاب‌فروشی خود، خیابان شهدا (عکس از مجموعه‌ی مهدی به‌خیال).

عباس فیضی، فرزند میرزا زین‌العابدین فیضی، در ۴مرداد ۱۳۲۵ﻫ.ش. در شهر همدان، در محله‌ی «نظربیگ»، در خانواده‌ای اصیل دیده به جهان گشود. وی تحصیلات مقدماتی را در رشته‌ی ادبیات تا مقطع دیپلم در دبیرستان رضاشاه آن شهر (شریعتی اکنون) گذراند. پدر او که از پایه‌گذاران فرهنگ نوین در همدان بود، در سن ۱۶‌سالگی توانست «دبستان نوین» را پایه‌گذاری کند. او بیش از ۷۰‌سال از عمر پربرکت ۹۹‌ساله‌ی خود را در راه خدمت به فرهنگ آن دیار گذاشت. عباس فیضی که تنها پسر او بود، در دامان چنین پدری نشو و نما یافت و از کودکی به آداب و رسوم و فرهنگ همدان علاقه‌مند گردید.

وی از سن ۱۸‌سالگی به کار گردآوری و تألیف فرهنگ عامه‌ی همدان همت گماشت، و به‌دست‌آوردن مواد فرهنگ مردم را سرلوحه‌ی زندگی خود قرار داد و کار گردآوری را به صورت میدانی شروع کرد. چندی بعد به دبیریِ آموزش و پرورش در آن شهر استخدام گردید و توانست کار تدریس را در مقاطع مختلف: دبستان، راهنمایی و دبیرستان برعهده گیرد. سپس در سال ۱۳۴۵مغازه‌ای کوچک جهت شغل کتاب‌فروشی در خیابان شهدا، نزدیک به محله­ی زادگاه خود، بنیاد نهاد. استاد پرویز اذکایی در مورد تأسیس کتاب‌فروشی وی چنین می‌نویسد: «کتابفروشی باباطاهر، واقع در خیابان “شهدا” (شِوِرین)، نزدیک به کوی “نظربیگ” آقای عباس فیضی در سال ۱۳۴۵بنیاد کرد. وی از متذوقان شهر ما و از گردآورندگان فرهنگ مردمانه است. ما دوستانه او را “شیخ فیضی” می‌نامیم؛ و او نسبت به کتاب‌شناسان کشور بس ارادت می‌ورزد، خصوصاً به استاد ایرج افشار که او را مطلق “دکتر” می‌نامد؛ و هر چه به وی می‌گوییم که حضرت ایشان (و بنده‌ی کمترین هم به تبع ایشان) یک چنین اطلاقی را هرگز خوش ندارد و شایسته نمی‌شمارد، اصلاً به خرجش نمی‌رود، شیخ فیضی در نزد ما و مردم فرهنگیِ شهر مردی دوست‌داشتنی است».[۱]

ادامه مطلب

شاعری که گوهر خوبان بود/ مهدی به‌خیال

یادی از علی‌محمد آزاد*

 

این شهر که امروز به نام همدان است

ماناصدفِ گوهر خوبان جهان است

«آزاد یکی از اساتید علوم ادب است

که نظیر او کمتر یافت می‌شود.»

[وحید دستگردی]

علی‌محمد آزاد.

علی‌محمد آزاد.

علی‌محمد آزاد (شاعر و نویسنده) در سال ۱۲۶۲ﻫ.ش. (= ۱۳۰۲ﻫ.ق.) در کوی شازده‌حسین همدان متولد شد. او چندسال بیش‌تر نداشت که پدر خود را از دست داد و تحت کفالت برادران بزرگ‌تر از خود درآمد و با آن‌که برادران او در بازار مشغول به کار بودند و از او هم همین خواسته را داشتند؛ اما او تن به خواسته‌ی آن‌ها نداد و به تحصیلات روی آورد و پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی، سپس ادبیات، فقه و اصول «برای تکمیل آموخته‌ها در سال ۱۳۲۴ﻫ.ق. به تهران رهسپار شد، در این شهر نزد اساتید فن از قبیل آقا شیخ‌علی حکمی، میرزا‌طاهر تنکابنی، حاج‌ شیخ عبدالنبی نوری و امثال آن (رح) مدت ۳سال کمر به میان بست و باکوشش فراوان تلمذ نمود تا آن‌که در علوم ادبیه و فقه و اصول و کلام و حکمت مهارت یافت… و ضمناً در همان اوقات در مدارس جدیده‌ی تهران مانند مدرسه‌ی محمودیه و مدرسه‌ی کاظمیه (که امروز به دبیرستان فیروزآبادی معروف است) به تدریس پرداخت…[۱]»

ادامه مطلب

گجینه‌ای بی‌مانند/ مهدی به‌خیال

علی دهباشی و بخارایش*

کار روی کار، بخارا روی بخارا

DSC09368

تهران، خانه‌ی علی دهباشی، ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۹ (عکس از: مهدی سهرابی‌نوید).

گفت‌وگو با مشاهیر، گردآوردن بیش از هشتاد جلد کتاب، مقالات متعدد برای مطبوعات، برگزاری شب‌های بخارا که به بیش از هشتاد شب**رسیده است. شب‌هایی که به یادماندنی پُرشور و بدون سَروصدا طی می‌شود. آرشیوی از مقالات منتشر نشده‌ی اساتید که به بیش از پنج‌ هزار صفحه می‌رسد و عکس‌هایی از مشاهیر که در حدود شصت ‌هزار فایل شده است و هم‌چنین کلکسیونی که جغدهای فراوان در آن یافت می‌شود و مهم‌تر از آن کلکسیونی دیگر که شامل مداد، خودکار و خودنویس‌های چیره‌دست‌ترین قلم به‌دستانی است که روزی روزگاری مهم‌ترین اثر خود را با آن خلق ‌کرده‌اند، خودنویسِ صادق هدایت، اسلام کاظمیه، سیمین دانشور، صادق چوبک، فریدون آدمیت، سید جلال آشتیانی، شاهرخ مسکوب، ملک‌المتکلمین، پرویز اذکائی، نصرت کریمی و رضا سیدحسینی بعضی از آن‌هاست. اما به این‌ها تنها نباید بسنده کرد بایستی دیگر وسایل زندگی‌شان را هم به این لیست اضافه کرد از یخچال دکتر موسی عمید گرفته تا رادیوی دکتر عبدالحسین زرین‌کوب و اگر بخواهیم از اساتید دیگر نام ببریم باید از عینکِ علی‌اکبر دهخدا تا قطره‌ی چَشمِ (رفع خستگی) انجوی شیرازی هم به آن اضافه کنیم.

ادامه مطلب


مهدی به‌خیال

09185455024
08132513614

mahdibook10@gmail.com

همدان، خیابان بوعلی،
سرپل یخچال،کوچه عبدل (شهید محمدی)،
کتاب مهدی