یادداشتها
روایت گلابتون از همدان قدیم
روایت گلابتون از همدان قدیم/مهدی بهخیال*
(گفتوگو با ناهید شریفیامینا)
ناهید شریفیامینا، نویسنده همدانی، خاطرات خود از همدان را در سالهای اولیه دهه ۲۰ در کتاب «گلابتون بر دیبا» بازگو کرده است. شریفیامینا متولد ۱۳۱۶ در همدان است…
ناهید شریفیامینا، نویسنده همدانی، خاطرات خود از همدان را در سالهای اولیه دهه ۲۰ در کتاب «گلابتون بر دیبا» بازگو کرده است. شریفیامینا متولد ۱۳۱۶ در همدان است. وی در سن ۲۰ سالگی همدان را به قصد تهران ترک کرد و پس از آن به خارج از کشور رفت. او این روزها مشغول گردآوری خاطرات خود از زندگی در همدان و شرایط آن روزهای این شهر است. شریفیامینا تاکنون کتابهای گلابتون بر دیبا، مردم، … و مابقی قضایا، مجموعه هفت داستان کوتاه، و بیبِبِلهها را منتشر کرده است. با این نویسنده همدانی گفتوگوی کوتاهی داشتیم که در ادامه میخوانید.
خانه موزهی عباس فیضی
خانه موزهی عباس فیضی/ مهدی بهخیال*
در کوچه پسکوچههای همدان دیگر به سختی میتوان خانهای پیدا کرد که یادآور گذشته باشد، یا بویی از معماری و سنن گذشته این شهر داشته باشد. شهری تاریخی که با عنوان پرطمطراق «پایتخت تاریخ و تمدن»، چون کفر ابلیس در ایران مشهور است خبری در آن نیست و فقط عنوانی است که در بیلبوردهای تبلیغاتی جا خوش کرده است نه در جای دیگر، و در عوض به جای نشانههای تاریخی، در جای جای شهر ساختمانهای نتراشیده نخراشیدهای سر بر آوردهاند که ناهمگونی را به زشتی تمام به تصویر کشیدهاند.
حسینی داور؛ شاعری مردمی/ مهدی بهخیال
نگاهی اجمالی به آثار داور همدانی*
سید کاظم حسینی متخلص به «داور» در سال ۱۳۰۰ﻫ.ش. در همدان به دنیا آمد. پدرش سید محمدعلی حسینی ملقب به روحالامین مردی اهل ادب و باذوق بود؛ او گهگاه شعر میسرود و خانهی خود را محفل شعرا و ادبای آن عصر کرده بود.
خدا را الوند ما کجاست!/ مهدی بهخیال
از شهر گمشدهام سخن میگویم*
چیزی به جا نماند
حتی
که نفرینی
بدرقهی راهم کند
میخواهم با تو و از تو سخن بگویم، از شهر گمشدهام، از شهری که پایتخت تاریخ و تمدن ایران است. شهری که پیشینهاش به بلندای تاریخ و عظمتش به قامت الوند است، شهری که روزگاری پایتخت مادها بود و زمانی باغشهر ایران، شهری که شهرسازی و زیادهخواهی عدهای جاهطلب آن را ویران کرد.
از پیشگامان شعر محلی در همدان/ مهدی بهخیال
محمدحسین شیرین*
محمدحسین شیرین در سال ۱۳۰۱ﻫ ش در شهر همدان در محلهی جولان به دنیا آمد. وی تحصیلات مکتبی خود را زیرنظر میرزا احمد به انجام رساند؛ اما طولی نکشید پدر خود را از دست داد و به کسب و کار روی آورد و مسئولیت خانواده را برعهده گرفت.
چند سطری به یاد دوست/ مهدی بهخیال
ناصر نوروزی*
چِهها که بر سر ما رفت و کس نزد آهی
به مردمی که جهان سخت ناجوانمرد است
خبرکوتاه بود و بسیار تلخ «ناصر نوروزی» دیگر نیست. جوانی بیست و چند ساله، با قامتی متوسط و صورتی بشاش، او زیاد کتاب میخواند و سریع صحبت میکرد و به گفتههایش اعتقاد داشت حرفهایی که از ته دلش و اعماق وجودش بیان میشد. او صداقت داشت و یکرنگ بود و هماو بود که گهگاه داستانی مینوشت و به گفتهی خود فیلمی میساخت و به نویسندگانی از قبیل: جعفر شهری، بهرام بیضایی، سهراب شهید ثالث، احمدشاملو و علی دهباشی علاقهای وافر داشت و در این بین دکتر تفضلی و احمد میرعلایی را دوست داشت و میخواست در موردشان بیشتر بداند، یا مستندی که در مورد غزاله علیزاده ساخته شده بود برایش جالب بود ببیند و از همهی اینها مهمتر، مدتها بود دنبالِ شمارهی ۵۶مجلهی بخارا بود شمارهای شاخص که ویژهی بهرامِ بیضایی منتشر شده بود، هیچ کدام محققنشد نه خواندنی ها راخواندو نه دیدنیها را دید… .