تیشهی تلخ/ قاسم امیری
«تقدیم به رجبعلی کوهکن که از جهان باخبر بود و جهان بیخبر از او»
در این گوشه از جهان سوم و در این ناهمزمانی گاه تکنولوژی شکسته بسته و دلال در هیأت یک تراکتور نه تنها زمین که انسان وابسته به آب و خاک را از ریشه شخم میزند. و آواره و به دست باد میسپارد و فقدان حضورش و جای خالیاش میشود (جای خالی سلوچ) و این حدیث زبان به زبان و دست به دست میگردد و میشود تراژدی و یا فرهنگ تراژدی چنین است که سلوچ و رجبعلی کوهکن یا آوارهی شهرها و پیادهروها میگردند. و یا خاکسترنشین این تراژدی. یکی با رفتار بیل و کلنگش از خِساست خاک تلخ چشمهی شیرین جاری میسازد و آن یک با تیشهی تلخی از سِماجت سنگِ خارا ملاحت میآفریند.
کتابفروشان سیار؛ تاریخسازان گمنام همدان/ مهدی بهخیال
کتابفروشان سیار*
[قسمت دوم]
چندی پیش (یکشنبه ۲۹آبان ۱۳۹۱)، در روزنامه همشهری (ویژه همدان)، شرحی از کتابفروشان بساطی (سیار) استان را اشارتوار نوشتیم، در این شماره به دیگر فرهنگسازانی که راه بسط فرهنگ از ته بساطشان میگذرد اشارهای میکنیم.
چه خوب بود کمی نگاهمان همچون گفتارمان با حسن نیت همراه و قدری آستانه تحملمان بیشتر بود و با تغییر این مدیر و آن رئیس خوابی برای این چند کتابفروش بساطی نمیدیدیم. کتابفروشانی که، در گرما و سرما، برف و باران و کسادی بازار، از طرفی با فرمان مأمورین فضای سبز، شهرداری و دیگر مراکز، دست به گریبانند و دائم بساط خود را جمع و گاهی پهن میکنند.
اگر به اینان که به راستی با همه تمام ناتوانی خود این بار سنگین فرهنگی را بر دوش نحیف خود میکشند و با بلندی طبعی که در وجود آنها ریشه دارد با غضب و چشمغره نگاهشان نمیکردیم و مانند دیگر دستفروشانی که در گوشه و کنار شهر هستند با آنان برخورد میکردیم، چقدر خوب بود کاش اجازه میدادیم این کتابفروشان سیار هم در این آشفته بازار فرهنگی چند جلد کتاب، از تاریخ و متون کهن این مرز و بوم را در لابهلای چای فروش و سیگار فروش به دست این خلق گرفتار برسانند. چه خوب بود از آنها قدری قدردانی میکردیم و برای کار دشوارشان ارزشی قائل میشدیم. در گزارش پیشرو برخی از این کتابفروشان سیار را معرفی میکنیم.
بساطیها؛ گذر تاریخساز کتاب در استان/ مهدی بهخیال
کتابفروشان سیار*
[قسمت اول]
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
داستان کتاب و کتابخوانی ما هم بسیار مفرح و حزنانگیز شده است. این کالای فرهنگی از دیرباز تاکنون مقولهای بوده است جذاب و کسل کننده، و همچون عشق و نفرت همسو با یکدیگر برای طالبین آن همراه بوده است؛ حرف و حدیث در موردش بسیار گفته شده و میشود و همراهِ نامِ نویسنده، عنوان کتاب، ناشر، کتابفروش و سایر عوامل آن از راه میرسند و از آنان گاه تمجید میشود گاه سرزنش!
سخن گفتن در مورد هرکدام از گفتههایی که گفته شد خود قصهایست مُفصل، که مدنظر ما نبوده و نیست، و گفتار ما مربوط است به کتابفروشان آن هم کتابفروشانی که با نامهایی چون: بساطی، دورهگرد، سیار، گیشهای، دستدوم فروش و نامهایی از این قبیل در سرتاسر ایران مشهورند و مهجور، و در این شهر (ـ همدان) هم از روزگار گذشته تاکنون بدین منوال بوده است و از این امر مستثنی نیست.
طبابت در همدان
نقدی بر کتاب حکیمان روحانی*
حکیمان روحانی همدان
(زندگینامهی بیستوشش طبیب سنتی)؛
تألیف عباس فیضی؛
تهران، موسسه فرهنگی حقوقی سینا؛
۱۳۸۸؛ 216صفحه؛ رقعی.
عباس فیضی متولد ۱۳۲۵ﻫ.ش. از چهرههایی است که در زمینه فرهنگ عامه همدان تلاشهای بسیاری نموده است. وی در این میان کتابهایی چون آلالههای الوند و گلپونههای الوند[۱]که شامل اشعار محلی است را به چاپ رسانده است. فیضی با تلاش و پیگیری مستمر خود توانسته آثار و آرشیو گرانبهایی از اسناد و عکسهای مشاهیر همدان را گردآوری کند، در اینجا باید به این نکته اشاره کرد که او بخش عظیمی از کارهای خود را به دانشگاهها، سازمانها و ارگانهایی در شهرهای دیگر فروخته و این آثار گرانبها که زبان و تاریخ گویای این شهر بوده است به دلیل هزینه نکردن یا کوتاهی و کمکاری سازمانهای مربوطه، از جایی دیگر سر در آوردهاند به جز اندکی از آنها که در اختیار سازمانی[۲] در همدان قرار گرفته است.
کتاب جدید عباس فیضی «حکیمان روحانی همدان» بدون مشخص بودن تیراژ کتاب[۳]، به پیشخوان کتابفروشیها راه یافت. این اثر با دیباچهای به قلم دکتر محمود عباسی سپس پیشگفتاری بدون نام نویسنده و مقدمهای به قلم صاحب اثر که ماهیت کتاب را شرح میدهد شروع میشود. حکیمان روحانی همدان در ۲۶فصل که هر فصل از چند صفحه بیشتر تجاوز نمیکند به زندگانی یکی از حکیمان میپردازد و آنچه از مقدمه کتاب بر میآید: «زندگینامه بیست و شش طبیب روحانی، عالم، حاذق و نامور یکصد ساله اخیر همدان که هر یک از آنها خاندانی بزرگ و مشهور و معروف در طب و طبابت همدان به شمار میرفتند به رشته تحریر کشیده میشود…»[۴]
کوهکن همدان/ مهدی بهخیال
رجبعلی برقیان*
این برقیان خسته[۱]
دامن کوه نشسته
در میان انبوه نوشتههای پراکندهی مرحوم رجبعلی برقیان، زندگینامهای خودنوشت هست که تاریخ هیچگاه نوشته نشدهی طبقات پاییندست را در خود ضبط و ثبت کرده است. ویژگیِ مثبت این نوشته، آن است که شروع و پایان مشخصی دارد. اما گهگاه خاطراتی که در کوتاه نوشتهای وی آمده، در این زندگینامه دیده نمیشود. ما در اینجا زندگینامهی اصلی را آورده و هرجا نقصی مشاهده شده، با حفظ توالیِ زمانی، برای تکمیل امر از نوشتههای دیگر او بر مطلب اصلی افزودهایم تا بر شیواییِ متن بیافزاید، و همچنین حوادث زندگیاش تا آنجا که ممکن است، کامل و بینقص فرادست آید. این بخشهای تکمیلی با همان قلم و اندازه، جملگی در میان دو قلاب [] قرار گرفتهاند.
جملاتی که در میان دو قلاب [] آمده ولی شکل متفاوتی دارند (بهگونهی ایرانیک)، توسط گردآورنده برای اتصال مطلب اضافه شده؛ گاهی نیز گوشههایی دیگر از زندگیِ مرحوم برقیان است که در نوشتهها ذکر نشده، اما آوردن آنها خالی از لطف نیست. در این قسمتهای کوچک سعی شده لحن نویسنده حفظ شود. همچنین، کلیهی اشعار و ابیات متن، از سرودههای رجبعلی برقیان است که در نوشتهها و مکاتبات وی وجود داشته.
م. به خیال.
از خاطرات دور تا روایت تازه از حافظ/ مهدی بهخیال
گفتاری چند در باب کتاب «پرسهها و پرسشها»، نوشتهی: داریوش آشوری*
پرسهها و پرسشها (مجموعهی مقاله)
نوشته: داریوش آشوری
تهران، نشرآگه
چاپ یکم: بهار ۱۳۸۹
۳۹۰ صفحه، ۸۷۰۰ تومان
«این مجموعه، که بیستونه مقاله را در بر دارد، حاصل دورانی چهل ساله از کار و کوشش قلمی من است که در مجلهها منتشر شده بودند و برخی در سالهای اخیر بر روی اینترنت. … و به هر حال نشان از گوشه ای از کنجکاویهای من و مسیر کار نویسندگیام نیز در آن هست، که در این مجموعه گنجاندهام. … مقالهها را از نظر سبک و نیز شیوهی نگارش بازبینی کردهام. زبان نگارهی (رسمالخط) آنها را نیز به شیوهی پیشنهادی خود در سالهای اخیر درآوردهام.»
این مختصر بخشی از توضیحاتی است که داریوش آشوری نویسندهی اثر بر دیباچهی کتاب فوق نوشته و در پشت جلد این کتاب نقش بسته است. وی پیشتر کتابهای شاخص دیگری چون: دانشنامهی سیاسی، زبان باز، ما و مدرنیت، شعر واندیشه، عرفان و رندی در شعر حافظ، شهریار (ماکیاولی)، چنین گفت زرتشت(نیچه) و بسیاری دیگر را ترجمه و تألیف کرده است که در پروندهی کاری خود دارد. اما اینبار مجموعهای از مقالات منتشر شده و نشدهی خود را که در بین سالهای ۱۳۴۸تا ۱۳۸۸در نشریات مختلف خارج از کشور همچون:
حسینی داور؛ شاعری مردمی/ مهدی بهخیال
نگاهی اجمالی به آثار داور همدانی*
سید کاظم حسینی متخلص به «داور» در سال ۱۳۰۰ﻫ.ش. در همدان به دنیا آمد. پدرش سید محمدعلی حسینی ملقب به روحالامین مردی اهل ادب و باذوق بود؛ او گهگاه شعر میسرود و خانهی خود را محفل شعرا و ادبای آن عصر کرده بود.
سید کاظم در چنین محفلی رشد و نمو پیدا کرد و پس از گذراندن دورههای مقدماتی و دبیرستانی و مراکز تربیت معلم به امر تعلیم و تربیت مشغول گردید و سپس برای کسب معارف شعری در محضر شاعر عالیقدر علیمحمد آزاد (دبیر انجمن تربیت) کسب فیض نمود و توانست قافیه و عروض و معانی و بیان را بیاموزد. وی در ۲۵سالگی نخستین مجموعه اشعار خود را به نام روان الوند در ۱۸۰صفحه در قطع رقعی ـدر چاپخانهی خورشید همدانـ به چاپ رسانید و در روی جلد این اثر بیتی از اشعار خود را به چاپ رسانید:
دانشفر هنرمندی صاحب سبک بود/ مهدی بهخیال
نیمنگاهی به زندگی حسن دانشفر *
استاد حسن دانشفر همدانی؛ خوشنویس صاحب ذوق، موسیقیدان با کمال و محقق برجسته با مهجوری و گمنامی زیست و در عزلت و گوشهنشینی در بهار ۱۳۸۴رُخ در نقاب خاک کشید؛ او که خود را طلبهای عاشق میپنداشت سرشار از تواضع و فروتنی بود. وی آثار پژوهشی خود را با خط خوش کتابت میکرد و با هزینهی شخصی به زیور طبع میآراست و حتی در مواقعی پخش آثار را خود مُتقبل میشد.
خاکستر اما سبز/ مهدی بهخیال
شرحی گذرا در مورد زندگانی عارف قزوینی*
آنانکه در ره وطن از جان گذشتهاند
ایران ز خونشان شده آباد زنده باد[۱]
عارف قزوینی نغمهسرایی است که زندگیاش را فدای وطن و آزادی کرد و هرگونه حرف زشت و ناپسند و تبعیدهای مکرر را به جان خرید اما حقیقت را زیر پا نگذاشت و هیچگاه وطن را برای خود وسیلهی کسب و کار نکرد و از این راه نه زری اندوخت و نه خیانتی بر پا داشت، و به قول دکتر محمدعلی اسلامیندوشن: «در طی صدسال اخیر، اگر یکنفر را بخواهیم نام ببریم که نام شاعر ملی به او ببرازد، آن عارف قزوینی است»[۲]
وطن استخوان مرا آب کرد
به هر روز یکسوی پرتاب کرد
مرا خسته و خوار و رنجور کرد
همین بس کهام زنده در گور کرد
بدی آنچه در حق من کرد خواست
ز عشق وطن چیزی از من نکاست
وطن حاصل عمر من باد داد
وطن یادم ای داد و بیداد داد
وکیل مدافع صادق هدایت/ مهدی بهخیال
شرحی از زندگانی حسن قائمیان*
کی میتوان رسید به سر منزل امید
زان ره که از امید، امید نشانه نیست[۱]
سید حسن قائمیان از نویسندگانی است که نامش را بیشتر با مقالات و کتابهایی که در مورد صادق هدایت نگاشتهاست، میشناسند. کتابها و مقالاتی چون: ترجمهی کتاب صادق هدایت (نوشتهی ونسان مونتی، ۱۳۳۰)/ خرچسونهها (مهر ۱۳۳۳)/ ویکتورهوگوهای وطنی و شاهکار وی (دی ۱۳۳۶)/ فامیل هدایت از سوراخها بیرون آمدهاند (مجلهی فردوسی، ۲۰بهمن ۱۳۴۲)/ صادق هدایت و خواجهی شیراز (مجلهی فردوسی، ۵اردیبهشت ۱۳۴۶)/ دربارهی خاطرات دکتر خانلری (مجلهی فردوسی، ۹آبان ۱۳۴۶)/ صادق هدایت و شغل اداری (مجلهی فردوسی، ۱۰تیر ۱۳۴۷)/ مقالهای دربارهی صادق هدایت (سپید و سیاه، شمارهی ۱۳۵۴)/ انتظار (ضمیمهی پروین دختر ساسان)/ و… .
وی در سال ۱۲۹۵ﻫ.ش. در مازندران به دنیا آمد. تحصیلات خود را در بابل گذرانید و چندی در تهران اقامت گزید. وی در مدت زمان زندگی خود هرگز تأهّل اختیار نکرد و در مورد تجرّدِ خود میگوید: «به نوع زندگی من خیلیها ایراد گرفتهاند، فکر میکنند نسبت به زندگی علاقهی طبیعی و درستی ندارم، این درست نیست، زندگی بینهایت ارزش دارد، حتی ثانیههایش، علت اینکه ازدواج نکردم ربطی به صادقخان ندارد. خود او هم یک علتی داشت. من میخواستم ازدواج کنم ولی آنکس را که چون جان میپرستیدم … نشد[۲]».