از بابا طاهر یارسان تا طاهر جصّاص
از بابا طاهر یارسان تا طاهر جصّاص/مهدی بهخیال*
- بابا طاهر
- شرح احوال و نگاهی به آثار ابومحمد طاهر جصّاص همدانی (ف. ۴۱۸)
- دکتر نصرالله پورجوادی
- انتشارات: فرهنگ معاصر
- چاپ اول: ۱۳۹۴
- ۲۰۸ ص.؛ ۱۴×۵/۲۱سم
چند و چونیِ زندگانی شعرا و بزرگان ایرانزمین همیشه با حدس و گمانهایی آمیخته بوده است. در این میان داستان شعرای متصوف بزرگ، که صاحب کرامات بودهاند با معماهای بیشتری روبرو بوده و هالهای افسانهوار زندگانی آنها را در بر گرفته است. زندگانی و هویت تاریخی بابا طاهر هم از این امر متثنی نبوده؛ بل به دلایل عدیدهای بیشتر هم بوده است.[۱]
اما برای شناخت حقیقت و رفع این ابهامات گامهای خوبی برداشته شده و تحقیقات مدونی ـخصوصاً دربارۀ زبان و آثار بابا طاهرـ از جانب پژوهشگران فرنگی چون ولادیمیر مینورسکی، ادوارد هرون الن، ایوانف، کارل هدنگ و ادوارد براون صورت گرفته. از سوی دیگر تحقیقاتی ارزشمند به قلم رشید یاسمی، پرویز ناتلخانلری، مجتبی مینوی، صادق کیا و مهرداد بهار در این زمینه انجام شده است. دریچهای دیگر جهت شناخت بابا طاهر در سال ۱۳۷۵ به همت دکتر پرویز اذکائی صورت گرفت و ایشان در آن اوان یادداشتها و کشفیات خود را در کتابی تحت عنوان «بابا طاهرنامه» منتشر کرد. اذکایی در آن کتاب با نگرشی تاریخی، زندگی طاهر را در بستر اوضاع و احوال سیاسی ـ اجتماعی زمان به دست داد و با کار سترگ خود بخشی از ابهامات را رفع کرد. اما با این حال بابای شاعران همچنان به عنوان شاعر دوبیتیسرای مویه کن باقی ماند. تا اینکه این روزها بخشی دیگر از قضیه معماآمیز بابا طاهر توسط دکتر نصرالله پورجوادی مکشوف گردید.
کتاب «بابا طاهر» مشتمل بر ۶ فصل و مقدمهای ۱۴ صفحهای است، با این عناوین: بابا طاهر افسانهای/ طاهر و عینالقضات/ طاهر جصّاص همدانی/ یک طاهر، نه بیشتر/ کتاب بابا طاهر در علم تصوف و مسئلۀ اشعار بابا طاهر.
خانه موزهی عباس فیضی
خانه موزهی عباس فیضی/ مهدی بهخیال*
در کوچه پسکوچههای همدان دیگر به سختی میتوان خانهای پیدا کرد که یادآور گذشته باشد، یا بویی از معماری و سنن گذشته این شهر داشته باشد. شهری تاریخی که با عنوان پرطمطراق «پایتخت تاریخ و تمدن»، چون کفر ابلیس در ایران مشهور است خبری در آن نیست و فقط عنوانی است که در بیلبوردهای تبلیغاتی جا خوش کرده است نه در جای دیگر، و در عوض به جای نشانههای تاریخی، در جای جای شهر ساختمانهای نتراشیده نخراشیدهای سر بر آوردهاند که ناهمگونی را به زشتی تمام به تصویر کشیدهاند.
در این یادداشت قصد ندارم دوباره به سراغ تخریبهای صورت گرفته بروم و یا از باغ و بیشهها سخن بگویم که چگونه سر سبزی این شهر دستخوش عدهای منفعتجو شد و از بین رفت، بل در این نوشتار سعی دارم نیمنگاهی گذرا داشته باشم به خانۀ یکی از مشاهیر، و از چند و چونی که در این خانه اتفاق افتاده است سخن بگویم. از خانۀ میرزا زینالعابدین فیضی، او که یکی از پایهگذاران «فرهنگ نوین» در همدان بود یادی بکنم. خانهایی که اگر تلاشهای فرزند شوریدۀ آن (زندهیاد عباس فیضی) نبود از این خانه هم نام و نشانی باقی نمانده بود.
این بنا که امروزه به نام «خانۀ فیضی» به شمارۀ ۲۸۱۳۳ به ثبت رسیده، در خیابان شهدا، واقع در محلۀ قدیمی نظربیگ قرار گرفته است. خانهای در ۲۴۲متر زیر بنا که در دو قسمتِ مجزا ساخته شده است. بخشی از خانه قدمتی حدوداً ۱۰۰ساله دارد، و بخش دیگر که در این سالها به دلیل تعریض شدن خیابان تخریب شده است تقریباً 50سال داشت.
گیاهداروها منتشر شد!
گیاهداروها (کاربرد درمانی گیاهان به انضمام تصاویر رنگی)
تألیف مهدی بهخیال
چاپ اول ۱۳۹۴
نشر رایین (همدان)
کتاب گیاهداروها نوشته مهدی بهخیال (در ۱۵۷ صفحه) با پیوستِ تصاویر علمی گیاهان (در ۲۵ صفحه) به صورت رنگی در قطع رقعی توسط نشر رایین منتشر شد.
این کتاب در دو بخشِ کلی، با سرفصلهای گیاهداروهای بیماریها (از سر تا پای)، و معرفی و خاصیت یکصد گیاه با فهرست الفبایی تنظیم شده است. مؤلف در بخشِ پایانی کتاب، نمایگان اثر را استخراج و در پنج بخش تفکیک کرده است. این پنج بخش شامل فهرست گیاهداروهای بیماریها، فهرست الفبایی یکصد گیاه (با برابرهای لاتین)، نامنامه (کسان و جایها)، نامهای لاتین گیاهان و کتابنامه (منابع کتاب) میشود.
نویسنده در مقدمه اثر، دربارۀ انگیزۀ نگارش کتاب مینویسد: «ماجرا برمیگردد به چند سال پیش، که بنا به توصیه نویسندهای شوریدهحال و علاقهمند به فرهنگ عامه همدان به این حیطه وارد شدم. ایشان که در ضمن پژوهشهای متنوع خود، یادداشتهایی در زمینۀ گیاهان بومی همدان نیز فراهم آورده بود، به سبب پراکندگی یادداشتها، پیشنهاد داد تا در تدوین و ویرایش این یادداشتها یاریاش کنم. در جریان اصلاح، بازبینی و تدوینِ کار و گستردهتر شدن دامنۀ تحقیقات، اشکالات و اغلاط کتاب آشکار شد؛ تا آنجا که عنوان “گیاهان بومی همدان” را مناسب محتوای اثر ندانستم؛ چرا که به گمان ایشان، یا به علت تعلق خاطرش به همدان، در توضیح هر گیاه نوشته بود: “گیاهی که در الوندکوه بسیار میروید، این گیاهِ مفیدِ سنتی در کهنشهرِ تاریخی همدان و…” در حالی که رُستنگاه فلان گیاه نه همدان، که هند، چین، مصر و یا کشورهای دیگر بوده است. پس از اصلاح مواردی از این دست و سر برآوردن اشتباهاتی دیگر، یقین شد که کار، اصلاح ناشدنی است. از جانب دیگر، آن جناب هم با تغییرات عمدۀ کتاب موافقتی نداشتند. اما وسوسۀ تدوین چنین کتابی همواره با من بود، تا اینکه سرانجام با منبع قرار دادن قانون شیخالرئیس ابوعلیسینا، کتاب حاضر فراهم آمد…»
در همیشۀ تاریخ/ سعید پورعظیمی
اگر دایرۀ کسب ثواب اخروی را کمی وسیعتر بگیریم به جرأت میگویم اندیشیدن به برخی کسان، ثواب دنیوی و اخروی دارد.
تا آنجا که از نزدیک دیدهام و شواهد و قرائن نشان میدهند حجم منتشر نشدههایش بیش از آن است که تاکنون به دست اهل تحقیق داده. در میان جماعتِ انبوهِ مورخان و مدعیان فهم تاریخ، که غالباً حاشیههایی فراتر از متن، حول کار و بار خویش کشیدهاند، نامهایی هستند که بر کنار از هیاهو، به کنجی خزیده و به کار کتابت خویش سرگرماند؛ پرویز اذکایی یکی از این تکخالهاست. بیش از نیم قرن فعالیت با چراغهای خاموش او را در جایگاهی نشانده که به فرض حذفِ او، کتابهایی بیبدیل و رشکانگیز از کتابخانهها رخت برمیکشند و پارههایی از دانایی ما در حیطۀ مطالعات تاریخی، فلسفی و رجالشناسی مخدوش میشود. نگارش کتابهایی از نوع حکیم رازی، ابوریحان بیرونی، فرمانروایان گمنام و پزشکی در ایران باستان با ملاحظاتی که او دارد استخوان فیل میطلبد. در کتاب رابطۀ نقلی و عقلی در فقه چنان متبحرانه از پس تحلیل قضایا برآمد که مایۀ شگفتی شد و برخی اعاظمِ قوم، درجۀ علمیاش را در قوارۀ «مجتهد متجزی» شناختند. وسواس علمیِ موشکاف او سبب شده تقریباً در هر آنچه نوشته حجت را به دست دهد و گاه در میدانهایی قلم زده که مصداقِ گام زدن بر لبۀ تیغ است، کتابِ فهرست ماقبل الفهرست نمونهاش. همداننامه و فرهنگ مردم همدان که برجستهترین تألیفات در زمینۀ «همدانشناسی» شمرده میشود علاوه بر آنکه در نوع خود یگانه است، سرمشقهای تاریخنگاری محلی را نیز به دست محققان بعد میدهد.
روزنامهی گلگون منتشر شد!
روزنامهی گلگون
به کوشش مهدی بهخیال
چاپ اول ۱۳۹۳
انتشارات سازمان اسناد و کتابخانه ملی (تهران)
این کتاب توسط سازمان اسناد و کتابخانه ملی به چاپ رسیده است. علاوه بر متن کامل روزنامه، کتاب مشتمل بر مقدمهای مفصل از دکتر «پرویز اذکایی» است.
پژوهشگر و نویسنده کتاب نیز به اجمال با اشاره به تاریخ مطبوعات همدان به ارتباط فریدالدوله گلگون با عارف قزوینی و احمد کسروی پرداخته است. نکته مهم و قابل توجه کتابِ روزنامهی گلگون استخراج فهرست اعلام متن روزنامه شامل امکنه، اشخاص، جراید و اصطلاحات است که در ۲ بخش تنظیم شده است.
این پژوهشگر با تأکید بر اهمیت این اثر در بخشی از مقدمه آورده است: «این نشریه در بین سایر نشریات آن دوران همدان از حال و هوای دیگری از نظم وترتیب در انتشار گرفته تا صفحهآرایی برخوردار بوده است. نکته مهمتر انتشار نوشتههایی از چهرههای مطرح آن دوران از جمله اسدالله کیوان، رحیم نامور، علیاصغر شمیم، عارف قزوینی، عنایتالله شکیباپور در روزنامه است. به همین دلیل روزنامه بین عموم مردم روزنامهای پرخواننده به حساب میآمده است. حتی امروزه که در حدود ۸۱ سال از انتشار آن میگذرد مطالب خواندنی بسیاری در آن وجود دارد و به خواننده اطلاعات قابل توجهی در مورد تاریخ آن دوره همدان میدهد. جمعیت شهر، خیابانکشی، حکمرانان «سردار انتصار و مخبرالدوله»، مدرسه آمریکایی، مریضخانهها، تقیزاده در همدان، نقشه شهر، برقکشی در خیابانها و حتی مسائل ساده و پیش پا افتادهای چون دزدی، مرگ و میر و دیگر قضایا که همه این موارد از اهمیت بالایی برخوردار بوده و در روزنامه آمده است.»
زیستکتابنامۀ دکتر پرویز اذکائی منتشر شد!
زیستکتابنامۀ دکتر پرویز اذکائی (سپیتمان)
به کوشش مهدی بهخیال
چاپ اول ۱۳۹۳
انتشارات نبیاکرم (همدان)
.
این کتاب شامل فهرست آثار دکتر پرویز اذکائی است، که به همت مهدی بهخیال چاپ و منتشر شده است.
استاد پرویز اذکائی به سال ۱۳۱۸ در همدان متولد شد و تحصیلات خود را در آن شهر، تهران و سپس در دانشگاه منچستر انگلستان طی کرد، مطالعات وی به طور عمده در تاریخ و فلسفه میباشد.
ایشان در رشتههای کتابشناسی، رجالشناسی و تاریخ علم دارای تألیفات گستردهای هستند.
مهدی بهخیال پژوهشگر این اثر در مقدمهی کتاب آورده است: «فهرست آثار در دفتر حاضر بر حسب تاریخ انتشار آنها تدوین شده است. باید افزود که بعضی مقالات که موضوعی واحد یا ربط موضوعی دارند، یکجا و با یک شماره یاد گردیدهاند. کتابهای تجدید چاپ شده، نظر به آنکه در آنها بازبینی به عمل آمده، دارای اضافات و تعلیقاتاند، طی شمارهی دیگر (مستقل) آمده است.» تدوینگر در پایان مقدمه خاطرنشان میکند: «کتابهای چاپ نشده و سایر آثار دکتر اذکائی ـکه در دست تکمیل و یا به گونهی دستنوشته استـ همراه با دهها پرونده یادداشتها ـ نیز بسیار و پرشمار، و در بایگانی علمی ایشان مضبوط میباشد.»
گردآورنده در پایان کتاب، علاوه بر فهرست اعلام، تصاویر روی جلد کتابها و رسالات منتشر شدهی استاد را، همراه با برخی از لوحهای تقدیر که به ایشان تقدیم شده است را ضمیمه کرده.
اندوه هگمتانه شهر ایران/ هوشنگ جمشیدآبادی
ترانهای در مایهی شور (اجرا به سبک پاپ)
روی سینهام مُخلّد شده و رقم نوشته
روی دوشم کولهباری حامل یه سرگذشته
با کتیبههای فرسوده و نقش شیر سنگی
میکنم برات حکایت پشت شیشههای رنگی
قصه تاریخی من حرفیه که ناتمامه
زتدگانی کردن من مرگ تدریجی عامه
من که هستم؟ واژه و یک اسم بیمعنا و مفهوم
خاطر رنج گرانبارم و افسرده و مغموم
روی سنگ قامت کوهم به کلام خسروانی
برنوشته هکمتانه شهر مادِ باستانی
جنگلی بودم و باغی منِ روئیده تنها
دامنم سبز کمند و پشتم الوند کوه خارا
گفتگوها بود و رازی، با من دلبند عاشق
با گل خورشیدِ زرد و با گل سرخ شقایق
شهر یاران بودم و، افسانه رنگ کامکاران
بر بلند ایوان من بر مینشستند شهریاران
همدان؛ این خاک دامنگیر/ مرتضی پرورش
خاک «همدان» دامنگیر است. پاتوقیهای «عباسآباد» میدانند. از غذاخوریِ «نعلْاِشکنه» که بالاتر بروی و بپیچی سمت «الوند»، خنکیِ باغها که از شیب تپه بلغزد و بنشیند روی پوستت، دیگر هوای همدان برت میدارد؛ مجابت میکند که اینجا جای ماندن است.
کنار جاده روی سنگچینهای رودخانه بنشین. آبی به صورتت بزن. کفشهای رفتنت را خواهی کند. پای برهنه را رها کن در غلغلِ زنجیرهی رود. غل و زنجیرت خواهد کرد. همدانیها همه پابستِ این زنجیرهی بلور اند که الوند از شُرّهشرّه چشمههای کوچک و بزرگش بافته و از این سر شهر تا آن سرش انداخته. الوند به زنجیر کشیده این شهر را.
بیجا نیست که مردمش همیشه رو به الوند دارند. تراکم جمعیت در ضلعهای شمالی و شرقی و غربی است. شهرکهای حاشیه، مناطق مسکونی، پایینشهریها. و الوند آن بالاست. در جنوب است ولی بالاست، از همه بالاتر. و صبحها که باید رفت سر کار، بیشترینه رو به الوند میروند. این است که مدام جلوی چشمت است. از «چراغْقرمز» که میروی سمت «باباطاهر»، همهی میدان دیدت را احاطه کرده. میخواهی نبینیاش؛ یک روز مسیرت را کج میکنی. از خیابان «گازران» میروی. پهلوی راست تپههای «هگمتانه» را که دور بزنی، باز سر و کلهاش پیدا میشود. از «شریعتی» میروی بالا. باز آنجاست. چنان کوپال پهن کرده که انگار خیابان راست میرود سینهی کوه. نهایت افق دیدِ همدانیهاست!