کتابنامه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همدان؛ این خاک دامن‌گیر/ مرتضی پرورش

خاک «همدان» دامن‌گیر است. پاتوقی‌های «عباس‌آباد» می‌دانند. از غذاخوریِ «نعلْ‌اِشکنه» که بالاتر بروی و بپیچی سمت «الوند»، خنکیِ باغ‌ها که از شیب تپه بلغزد و بنشیند روی پوستت، دیگر هوای همدان برت می‌دارد؛ مجابت می‌کند که این‌جا جای ماندن است.

مرتضی پرورش، همدان، کتابفروشی مهدی (احتمالا سال 1388). عکس از مهدی به‌خیال

مرتضی پرورش، همدان، کتابفروشی مهدی، سال ۱۳۸۸، عکس از م. به‌خیال.

کنار جاده روی سنگ‌چین‌های رودخانه بنشین. آبی به صورتت بزن. کفش‌های رفتنت را خواهی کند. پای برهنه را رها کن در غلغلِ زنجیره‌ی رود. غل و زنجیرت خواهد کرد. همدانی‌ها همه پابستِ این زنجیره‌ی بلور اند که الوند از شُرّه‌شرّه چشمه‌های کوچک و بزرگش بافته و از این سر شهر تا آن سرش انداخته. الوند به زنجیر کشیده این شهر را.

بی‌جا نیست که مردمش همیشه رو به الوند دارند. تراکم جمعیت در ضلع‌های شمالی و شرقی و غربی است. شهرک‌های حاشیه، مناطق مسکونی، پایین‌شهری‌ها. و الوند آن بالاست. در جنوب است ولی بالاست، از همه بالاتر. و صبح‌ها که باید رفت سر کار، بیشترینه رو به الوند می‌روند. این است که مدام جلوی چشمت است. از «چراغْ‌قرمز» که می‌روی سمت «باباطاهر»، همه‌ی میدان دیدت را احاطه کرده. می‌خواهی نبینی‌اش؛ یک روز مسیرت را کج می‌کنی. از خیابان «گازران» می‌روی. پهلوی راست تپه‌های «هگمتانه» را که دور بزنی، باز سر و کله‌اش پیدا می‌شود. از «شریعتی» می‌روی بالا. باز آن‌جاست. چنان کوپال پهن کرده که انگار خیابان راست می‌رود سینه‌ی کوه. نهایت افق دیدِ همدانی‌هاست!

هنوز که هنوز است، همدانی‌ها قبله را با الوند می‌سنجند. اگر قبله‌نما نداری، غمت نباشد، هر جای این شهر که هستی فقط رو به الوند بایست و سجاده را پهن کن. مقبول است انشاءالله. شاید دمدمه‌ی پنهان آیین‌های کهن است که در خون اهالی مانده. ای الوند مقدس. قبله‌گاه است این کوه.

همدان، یچ نعل‌اشکنه، عباس‌آباد،(بلوار کولاب فعلی) سال 1313 هجری‌شمسی. (عکس از مدیدیت اسناد و کتابخانه ملی غرب کشور).

همدان، ییچ نعل‌اشکنه، عباس‌آباد، (بلوار کولاب فعلی) سال ۱۳۱۳ ش. (عکس از مدیدیت اسناد و کتابخانه ملی غرب کشور).

خاک همدان دامن‌گیر است. پاتوقی‌های آرامگاه «بوعلی سینا» می‌دانند. نابغه‌ی دربه‌در را از خراسان بیرون کشیده و منصب صدارتش داده، بعد فیلسوف پابست شهر شده‌است. همان زنجیری که پای اهالی را بسته بود، محکم‌تر اما به پای بوعلی پیچیده و هرچه خواسته بگریزد، نتوانسته. سر آخر چشم از گریز فروبسته و همان‌جا ماندگار شده‌است. بوعلی آشناترین غریبه‌ی همدان است. حالا دیگر همدانی است و حق آب و گل دارد. این است که مهم‌ترین خیابان و مهم‌ترین دانشگاه شهر را به نامش زده‌اند. سمبل شهر شده و همه‌جا مرید و آشنا دارد. اما از چهره‌اش می‌توان خواند حرف‌های نهفته را. در کناره‌ی میدان، روی سکوی سنگیِ بلندی ایستاده. چشم به راه. شاید چشم به یکی از دروازه‌های همدان دارد. چه می‌خواهی مرد؟ مخفی‌ترین کتابش را هم گرفته زیر بغل. چنان محکم که هیچ امیدی نیست انگار، تا ابد حتی، که به آخرین رازهای زندگی‌اش پی ببریم. در آن کتاب چه داری؟ زنده‌ی همیشه بیدارِ شهر است فیلسوف.

آرامگاه، نه تنها پاتوق هرروزه‌ی همدانی‌هاست، بلکه ملجاء هر غریبه‌ای است که پا به این شهر گذاشته و خاکش دامنش را گرفته. رهایی از همدان ساده نیست. اگر باور ندارید وارد محوطه‌ی آرامگاه شوید. همان جلوی ورودیِ موزه سنگ قبری را خواهید دید با حفاظ شیشه‌ایش. قزوینی است اما برادر خونیِ مشروطه‌خواهمان است «عارف‌جان». تا نفس داشت در باغ‌های «دره مرادبیک» نفس کشید – درخت‌های مرادبیک هنوز نشئه‌ی نفس‌های حق عارف اند در روزهای آخر عمرش-، نفسش که دیگر بالا نیامد، دست به دامان طبیب شد عارف. کنار بوعلی آرمیده است.

هوای قامت بالا بلای سروقدی / فتاد بر سر و چون سایه سایه‌بان من است
از عارف بپرسید که خاک همدان چه خاصیتی دارد. خاک همدان دامن‌گیر است.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه:


مهدی به‌خیال

09185455024
08132513614

mahdibook10@gmail.com

همدان، خیابان بوعلی،
سرپل یخچال،کوچه عبدل (شهید محمدی)،
کتاب مهدی