بساطیها؛ گذر تاریخساز کتاب در استان/ مهدی بهخیال
کتابفروشان سیار*
[قسمت اول]
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
داستان کتاب و کتابخوانی ما هم بسیار مفرح و حزنانگیز شده است. این کالای فرهنگی از دیرباز تاکنون مقولهای بوده است جذاب و کسل کننده، و همچون عشق و نفرت همسو با یکدیگر برای طالبین آن همراه بوده است؛ حرف و حدیث در موردش بسیار گفته شده و میشود و همراهِ نامِ نویسنده، عنوان کتاب، ناشر، کتابفروش و سایر عوامل آن از راه میرسند و از آنان گاه تمجید میشود گاه سرزنش!
سخن گفتن در مورد هرکدام از گفتههایی که گفته شد خود قصهایست مُفصل، که مدنظر ما نبوده و نیست، و گفتار ما مربوط است به کتابفروشان آن هم کتابفروشانی که با نامهایی چون: بساطی، دورهگرد، سیار، گیشهای، دستدوم فروش و نامهایی از این قبیل در سرتاسر ایران مشهورند و مهجور، و در این شهر (ـ همدان) هم از روزگار گذشته تاکنون بدین منوال بوده است و از این امر مستثنی نیست.
در کتاب یادنمای بابک افشار (کتابفروشی) که به این امر (شرحی از کتابفروشان ایران) اختصاص یافته، ذکر برخی از اینان آمده است. و در مقالهای که با عنوان کتابفروشیهای همدان به قلم دکتر پرویز اذکائی نوشته شده است؛ فهرستی از کتابفروشان و بساطیهای شهر آمده است. ایشان در بخشی از مقاله یادآور میشوند که: «بعضی از اهل کتاب ممکن است تصور کنند که کتابفروشیهای “قفسه” (گیشه)ای یا بساطی و “دورهگرد”، از حیث ترویج فرهنگ کتابخوانی در میان مردم اهمیتی ندارند یا این امر را جدی تلقی نکنند؛ در حالی که درست برعکس چنین تصوری، بسا که اهمیت و جدیت کتابفروشان “بیمغازه” و بساطیهای کنار کوچهها و خیابان گاه به مراتب بیشتر و نگرشپذیرتر است. فراموش نباید کرد که پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ در ایران، که یک انفجار عظیم و وسیع در امر طبع و نشر کتاب (به ویژه کتابهای جلد سفید) رخ داد، سهم بیشین در ترویج فرهنگ کتابخوانی، به طور کلی، از آن همان کتابفروشیهای گمنام بساطی و کنار خیابانی بوده که به درستیِ تمام از آن به “کار قهرمانانهی کتابفروشی” تعبیر میکردند.[۱]».
نگارنده در ادامهی فهرست تفصیلی دکتر پرویز اذکائی دیگر متأخرین را اضافه میکند:
ـ درویش نعمتالله؛ او سالهای سال در سمت چپ خیابان شهدا، در بین پیادهرو و خیابان، کتابهای متصوفه و دیوان شعرا را بساط میکرد و به خرید و فروش این قبیل کتابها مشغول بود. او گرچه خُلق و خوی تندی داشت، اما در خرید و فروش بسیار منصف بود؛ وی در حدود دههی ۸۰درگذشت.
ـ مشصفر؛ در میان بساط این پیرمرد کتابهای خوبی به دست میآمد، او اهل زاغهی همدان بود که گهگاه به همدان میآمد و دور میدان مرکزی شهر (بین خیابان اکباتان و باباطاهر) و گاهی هم خیاباتان اکباتان بساط میکرد، او بسیار خوشبرخورد بود، اما کتابها را داخل گونی میریخت و با وضعی نامناسب حملشان میکرد او چند سال پیش فوت کرد.
ـ پرویز صلاحی؛ فرزند صلاحی معروف، همانکه اهل شعر و شاعری بود. او ـپدر پرویز صلاحیـ مثنوی (مولانا) را خوب خوانده بود و بسیاری از ابیات آن را از حفظ میخواند. وی مغازهای در خیابان خضریان داشت که به کتابفروشی اختصاص داده بود و بیش از کتابهای دیگر انواع شاهنامههای فردوسی در آن مغازه دیده میشد. پرویز صلاحی که تنها پسر او بود در زمان حیات و حتی درگذشت پدرش به کتابفروشیِ بساطی در نزدیکی بانک ملی (دور میدان) در زمستان و تابستان ادامه میداد.
ـ مجید احمدی؛ او لیسانس نمایش دارد و چندی را در ادارات و نشریات مختلف کار کرد و سپس با رادیو تلویزیون همکاری کرد. وی ماسکهایی را دُرست میکرد و همراه با کتابهای اندکی که داشت دور میدان (جنب بانک ملی) میفروخت؛ (بین سالهای ۱۳۷۵ـ۱۳۷۶)، او بعدها به علوم غریبه و گیاه درمانی و به چیزهایی از این قبیل روی آورد.
ـ حسین لشکری؛ او چندینبار کار کتابفروشی را در جاهای مختلف به صورت مغازه دایر کرد، (۱۳۷۵ـ۱۳۷۶) سپس جمع کرد و به شکل بساط ادامه داد؛ وی در نهایت کارمند بانک مسکن شد. اما به طور کامل نتوانست از کتاب دل بکند و در نهایت مجموعهای از کتابهای قدیمی و کمیاب را برای خود گردآوری کرد.
ـ رضا قبولی؛ او مدتی را در سالهای ۱۳۸۰ـ۱۳۸۱به صورت همکاری در کتابفروشی شهاب گذراند و سپس در اول خیابان شریعتی (عباس آباد) به بساط کتاب پرداخت. اما بساط او چندان دوام نیاورد که او کارمند بانک ملی گردید و سپس برادر وی (احسان) این کار را چند سالی بعد به صورت پراکنده در آرامگاه بوعلی ادامه داد.
ـ رضا بشیری؛ او طی سالهای ۱۳۸۱ـ۱۳۸۲در پاساژ قائم کتابفروشی کوچکی را دایر کرده بود، اما طولی نکشید آن را جمع کرد و به بساط تبدیل نمود و اندک زمانی بعد در بانک رفاه مشغول کار شد.
ـ احمد وفاییبصیر؛ او مدت زمانی را به بساط، سپس مغازه و پس از آن به صورت سیار ادامه داد، وی بعضی مواقع (کارهای عجیبی میکرد)، مثلاً کتابهایی را از مغازهای میخرید و با ضرر و زیان به مغازهای دیگر میفروخت. او در همان دورن کتابی را با عنوان مرجانهای اشو به چاپ رسانید و پس از چندی با ادامهی تحصیل توانست تدریس در دانشگاه آزاد را شروع کند.
ـ قاسم امیری؛ (متولد ۱۳۳۲ـ کرمانشاه) وی شاعر و نویسندهای پرخوان است. او اولین مجموعه اشعار خود را در سال ۱۳۸۱باعنوان عمر ماهور ارغوان بهکوشش انتشارات گنجنامه منتشر کرد؛ و در همان سال بزرگداشتی به مناسبت انتشار مجموعه اشعار او (عمر ماهور ارغوان) به همت کانون بچههای اعماق و آسمان در همدان برگزار شد. از دیگر آثار قاسم امیری که آمادهی چاپ است میتوان به مجموعه اشعار و ادبیات افشاگر ادبیات ماندگار (نقد) اشاره کرد.
دیگر نوشتههای وی ـکه شامل نظم و نثرهای ادبی میشودـ در بسیاری از نشریات (سراسری و استانی) همچون: نافه، دنیای سخن، گردون، فردوسی، ـ و در بخش نشریات استانیـ هگمتانه (شهرداری همدان)، پیک همدان (دبیر صفحهی ادب و هنر)، آوای الوند، نشر اندیشه، بیستون (کرمانشاه) و نویسار به چاپ رسیده است.
او پس از سالها مشقت کشیدن در کارهای طاقتفرسا از کار در کورهی آجرپزی تا کارخانهی مقواسازی، از حدود سال ۱۳۸۰کار کتابفروشی را به صورت بساطی شروع کرد و با کتابهایی که از این و آن (خصوصاً از کتابفروشی دوست خود ـکورش رضاپورـ که تعلق خاطر ویژهای به او دارد) به امانت میگرفت به آرامگاه بوعلی میرفت و در کنار نردههای آرامگاه به چینش کتاب و شعر میپرداخت.
ـ جواد رجبی؛ از دیگر فعالان رشتهی کتابفروشی، او نسبت به دیگران کاسبکارتر است و با آنکه زیاد اهل خواندن کتاب نیست به نوشتن آن بیشتر علاقهمند است. او طی سالهای ۱۳۸۴ـ۱۳۸۵بود که به این کار وارد شد و توانست دفتری با عنوان ابنسینا منتشر کند، او قبل از آنکه کتاب بساط کند، تمبرهای یادبود، سکه و اشیایی از این قبیل میفروخت. ایشان هم در قسمتی دیگر از آرامگاه بوعلی به این کار مشغول است.
ـ حسین خیریان؛ او علاقهمند به موسیقی و خوشنویسیست و دستی در اینها دارد. او در بین سالهای ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶با چندین جلد کتاب کار را شروع کرد و رفتهرفته کارش را گسترش داد تا توانست مغازهای (اجارهای) در پاساژ شهر شب باعنوان کتابفروشی سایه بنیاد نهد، اما از بیرونقی کسب و کار به بساط خود در نزدیکی ورودی آرامگاه بوعلی ادامه داد. او با تمام حساب و کتابها، و خرید و فروشها مشغول ادامهی تحصیل در دانشگاه است.
لازم به ذکر است که در این راسته بازار یکی دو نفر دیگر هم بودند که به صورت نامنظمتر و بیاسم و رسمتر از اینان مشغول بودند که همگی باصفا و صمیمیت، و با رقابتی رفاقتگونه در این کار فرهنگی از هم پیشی میگرفتند.
ـ پوریا؛ او از سالهای ۱۳۸۷ـ۱۳۸۸چندسالی را در کنار نردههای آرامگاه باباطاهر به کتابفروشی مشغول بود و برای کتابفروشی سیار خود نام فروغ را گذاشته بود. وی انواع کتابهای قدیم و جدید را تهیه کرد و بساطی عظیم فراهم آورد، بدان شکل که همه نوع کتاب با تعداد متفاوت در بساط او به دست میآمد، وی بدون آنکه کتابها را جمع کند به صورت شبانهروزی به فعالیت خود ادامه میداد و در چادر کوچکی که در نزدیکی کتابها برپا کرده بود به استراحت میپرداخت وی در روابط عمومی با مشتریان خود از حدخوبی برخوردار بود؛ او تا قبل از نوروز ۱۳۹۱آن مکان فرهنگی را زنده و پویا نگه داشته بود.
ـ سعید حسام؛ در حدود سه سالی است (۱۳۸۹) که بساط کتابش را از قروهی سنندج جمع کرده و به همدان آورده تا شاید کار و بارش بهتر شود. وی باتمامی نامبردگان متفاوت است؛ او با سودی اندک قانع است و برای جزئی سود بیشتر به این کتابفروشی و آن کتابفروشی میرود. وی در ساعات پایانی شب و روز بساط خود را در خیابان بوعلی (که مهمترین خیابان همدان است) دایر میکند.
و باز بوده و هستند که به صورت جسته و گریخته در خیابانهای فرعی و اصلی شهر مشغول به کار بوده یا هستند. اما در بین تمامی اینان کتابفروشان راستهی آرامگاه بوعلی پشتکار بیشتری به خرج دادند و در زمستان و تابستان این کار را زنده نگه داشتند و در پناه نردههای آرامگاه پناهی گرفتند و در این آشفتهبازار اقتصادی که کمتر کسی است که نگاهی به کتاب میاندازد چه رسد به آنکه برای آن هزینهای بکند آنان صبح را تا شب وقت گذاشتند و با سود اندکی شاکر بودند و روزگار میگذراندند. اما حال چندیست این کتابفروشان بساطی کمتر دیده میشوند و به جای آنها انواع و اقسام دستفروشان دیگر را میتوان دید و این کتابفروشانی که حقشان بیشتر از اینهاست، و علاوه بر آنکه حمایتی از آنها صورت نگرفته است به انحای مختلف خودخواسته یا ناخواسته از دیدهها محو شدهاند.
که چنین سوت و کور شد همدان
وحشتآور چو گور شد همدان
* بساطیها؛ گذر تاریخساز کتاب در استان، (قسمت اول)، روزنامهی همشهری، (ویژه همدان)، سال بیستم، شماره ۵۸۳۳، یکشنبه ۲۹آبان ۱۳۹۱، ص ۳.
۱. کتابفروشی، به خواستاری ایرج افشار، جلد اول، شهاب، چاپ اول ۱۳۸۳، ص ۸۲.
افسوس…
درود بر مهدی به خیال عزیز!
که حتی “خیال”های وی نیز ارزشمند است..
خاطرم هست سالها پیش چند سی دی تصویری روانشاد احمد شاملو را از کتاب
فروشی حضرت عالی تهیه نمودم!
اکنون نیز هر گاه که تماشا می کنم،به مهدی جان درود می فرستم.
به خیال عزیز!
با افتخار لینک شدید…
راستی!
برخی مطالب وبلاگ را با کسب اجازه از محضر
در فرصت های آتی در وبلاگ شخصی خود انتشار خواهم داد همراه لینک صفحه!