کتابنامه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چند نامه از احمد کسروی*

جستجو درباره زندگی و آثار عارف قزوینی علاوه بر آن‌که بخش‌های مبهمی از مدت اقامت او را در همدان‌ بر نگارنده روشن کرد[۱]، اسناد و مدارک ارزشمندی را نیز همراه خود به ارمغان آورد. یکی از این مجموعه‌ها نامه‌های سید احمد کسروی (۱۲۶۹ـ۱۳۲۴ ﻫ.ش.) به حسن خان اقبالی (۱۲۸۲ـ۱۳۵۷ ﻫ.ش.) است. دوازده نامه‌ای که جناب جمشید اقبالی جهت انتشار در کتاب خاطرات اقبالی در اختیارم نهاد؛ از این بابت قدردان لطف و محبت ایشان هستم. از آنجا که این مکاتبات اهمیت بسیاری داشته ترجیح دادم ابتدا به‌صورت مستقل منتشر شود.

از سمت راست نشسته حسن اقبالی، مخبر فرهمند (احتمالا) و احمد کسروی.

این نامه‌ها از جهات مختلفی قابل‌تأمل و ‌بررسی است؛ از این‌رو به بعضی از این موارد به‌صورت اجمالی اشاره‌ای گذرا می‌شود. نخست آن‌که از لابه‌لای سطور این‌ها می‌توان به صداقت، یکرنگی و صمیمیت نویسنده با دوستانش پی برد؛ همچنین دقت‌نظر کسروی درباره دیه‌ها و آبادی‌ها چشمگیر است. از سوی دیگر درباره مشکلات و گرفتاری‌های مجله پیمان، از چاپ و توزیع گرفته تا پست و دیگر قضایا به مواردی اشاره می‌کند که شایان توجه است. در نامه‌ای دیگر به درخواست عارف قزوینی از تقی‌زاده توسط حسن اقبالی می‌پردازد، که با شِکوه از انجام آن امر پوزش می‌خواهد و می‌نویسد: «به هر حال از قصور خود در انجام خواهش آقای عارف اعتذار می‌جویم». در یکی دیگر از نامه‌ها به دوستداران عارف اشاره می‌کند که به نوشته او انتقاد کرده‌اند؛ اما نویسنده مختصر و محترمانه پاسخ می‌دهد.

باری، نامه‌ها در این میان برای حسن خان اقبالی نوشته شده است. حسن خان (حسنعلی) هموست که با عارف قزوینی در همدان حشرونشر فراوان داشت و عارف در اشعار و نوشته‌هایش از او و این خاندان به نیکی یاد کرده است:

سیه‌روی از روی اقبالی‌ام             که دیگ وی از مطبخ خالی‌ام[۲]

اقبالی به عارف تعلق‌خاطر بسیار داشت تا آنجا که در اتاق نشیمن خود دو تابلو نقاشی سیاه‌قلم از چهره میرزا ابوالقاسم عارف قزوینی و یک تابلو نقاشی از کلنل محمد تقی‌خان پسیان به دیوار آویخته بود. او علاوه بر آن‌که در زندگی عارف حضور پر رنگی داشت بعد از مرگ شاعر هم از هر تلاشی برای تشییع و ساخت آرامگاه فروگذار نبود. دکتر علی اقبالی در این‌باره می‌نویسد: «پس از مرگ عارف در ۱۲ بهمن سال ۱۳۱۲، باوجود مخالفت علی‌اصغر حکمت، وزیر معارف وقت، [حسن خان] صمیمانه پای در میان گذاشت و با پشتیبانی بیگلری، فرماندار کل همدان، که به عارف ارادت داشت، نه‌تنها تشییع‌جنازه آبرومندی را انجام دادند؛ بلکه ترتیبی داده شد که کالبد عارف به‌طور امانت در جلوی مقبره بوعلی سینا به خاک سپرده شود…»[۳]

حسن خان از ابتدا به دنبال کارهای اداری بود؛ از این‌رو در سال ۱۲۹۹ به استخدام شهرداری درآمد؛ سپس برای حکومت‌های اشنویه، سنقر (۱۳۱۶ بخشدار) و رضائیه منصوب شد. وی در سال ۱۳۱۸ طی حکمی کفالت بانک فلاحتی و صنعتی ایران (شعبه همدان) را دریافت کرد و پس از چندی در سیزدهم شهریور ۱۳۱۹ طی حکمی از کفالت به ریاست بانک کشاورزی و پیشه و هنر ایران (شعبه همدان) ارتقا یافت. او سال‌ها بعد در بیست‌وپنجم شهریور ۱۳۴۶ توسط دکتر علی اقبالی به هیئت‌امنایی آموزشگاه عالی کشاورزی همدان و در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۲ به خزانه‌داری مدرسه عالی کشاورزی همدان انتخاب شد. حسنعلی حسابدار خوبی بود؛ از این‌رو قسمت مالی ادارات به وی محول می‌شد. از دیگر خدمات حسن اقبالی می‌توان به دایر کردن شعبه بانک پارس همدان اشاره کرد.

حسن خان علاوه بر آن‌که در کارهای دولتی شخص موفق و مؤثری بود، در حوزه ادبی و فرهنگی نیز کم‌وبیش دستی داشت. وی یادداشت‌های پراکنده‌اش را در روزنامه کیهان منتشر می‌کرد و از سوی دیگر پخش مجله فرهنگی پیمان را ـ‌که احمد کسروی از آذر سال ۱۳۱۲ تا خرداد ۱۳۲۱ در نود شماره منتشر می‌کردـ در همدان عهده‌‌دار بود. فهرستی از اسامی مشترکان مجله پیمان با دستخط حسن اقبالی در میان اسناد ذکر شده موجود بود که به جهت تحقیق پژوهشگران به چاپ می‌رسد.

 

[۱]

کسروی تبریزی

طهران

۱۲ تیرماه ۱۳۰۸

دوست عزیزم!

نامه گرامی‌تان مایه شادمانی گردید. از شرحی که درباره قریه‌الجن نگاشته‌اید یک دنیا سپاسگزارم؛ از این قرار مقصود از این نام دیویجین[۴] نخواهد بود. لکن در میان نام‌های دیه‌های همدان ده دوان[۵] نیز هست؛ گمان می‌کنم شاید قریه‌الجن ترجمه این نام است که از این قرار املای درست آن ده دیوان خواهد بود. خواهشمندم آگاهی خودتان را درباره این آبادی‌ها بنگارید که در کجا نهاده و از همدان و بزینه‌گرد[۶] چند فرسخ دور است!

نامه شماره ۱

مؤلف دیگری عبارتی بدین نحو می‌نویسد: «الطریق من همدان الی‌الدینور تجبئی [کذا] الی ماذران و من ماذران ۴ فراسخ الی صحنه»، خواهشمندم ماذران را با ماران که مهاجران[۷] نوشته می‌شود سنجیده عقیده خودتان را بنگارید که آیا می‌توان گفت که ماذران همین دیه است که امروز ماران خوانده می‌شود؟

در پایان درودهای بی‌پایان ارمغان می‌نمایم، به حضرت آقای عارف سلام می‌رسانم.

[امضاء] سید احمد کسروی.[۸]

 

[۲]

کسروی تبریزی

طهران

۱۰ خردادماه ۱۳۰۹

دوست عزیزم!

امیدوارم در خوشی و تندرستی باشید. خدمت آقای عارف درود و سلام می‌رسانم. در یکی از نامه‌های گرامی خود نوشته بودند که با آقای تقی‌زاده در باب انتقال سرکار به وزارت طرق و شوارع گفت‌وگو نمایم؛ لیکن من تاکنون آقای تقی‌زاده را دیدار نکرده‌ام و چون ایشان که مقام وزارت را دارند بایستی در جستجوی آشنایان کهن باشند و نیستند؛ دیگر من نباید در خیال دیدن ایشان باشم و این‌ست که تاکنون تقاضای وقت ملاقات نکرده‌ام، به هر حال از قصور خود در انجام خواهش آقای عارف اعتذار می‌جویم.

 

بخش سوم شهریاران گمنام که از چاپ درآمده برای سرکار و آقای عارف می‌فرستم؛ اکنون را مقصود از مزاحمت آن‌که سرکار جایگاه دیه دیویجین را تحقیق فرموده مرقوم دارید. تفصیل امر آن‌ست که در کتاب مقدسی ـ‌که یکی از جغرافی‌نگاران عرب است‌ـ در شمردن منزل‌های راه بغداد تا همدان، و همدان تا اصفهان می‌نگارد: «من همدان الی بوزنجرد مرحله و من بوزنجرد الی قریه‌الجن مرحله». بوزنجرد یقین است که بزینه‌جرد امروزی است و قریه‌الجن را هم من تصور می‌کنم ترجمه دیویجین باشد. از سرکار خواهشمندم مطلب را مطالعه فرموده و عقیده خود را مرقوم دارید و نیز مرقوم دارید که آیا بزینه‌جرد میانه همدان و دیویجین واقع شده یا نه و بر فرض وقوع آیا فاصله همدان از بزینه‌جرد و فاصله بزینه‌جرد از دیویجین چند فرسخ می‌باشد.

در پایان نامه درود بی‌پایان …[۹].

[امضاء] سید احمد کسروی.[۱۰]

 

[۳]

کسروی تبریزی

تهران، نمره تلفن ۱۳۹۶

تاریخ ۸ آذرماه ۱۳۱۲

نمره

دوست گرامی!

از کوششی که درباره پیمان به کار برده‌اید بی‌نهایت سپاسگزارم. اینک یازده شماره مجله به نام اشخاصی که قبول کرده‌اند و به نام خود سرکار از پست امروز فرستاده می‌شود. از این هم (بخش دوم) دو جلد فرستاده می‌شود که یکی را برای برادر سرکار[۱۱] در اروپا بفرستید و یکی را در کتابخانه خود نگاه دارید.

ده نسخه اعلان هم در پاکت جداگانه فرستاده می‌شود. ولی این دفعه اگر کسانی قبول اشتراک نمایند وجه را باید نقد بپردازند مگر خود سرکار اطمینان داشته باشید. اگر مایل باشید نام سرکار را در شمار نمایندگان مجله اعلان کنیم و اِلّا اعلان نمی‌کنیم.

شماره دوم روز دوشنبه نشر می‌شود که به همان نام‌های یازده‌گانه به همدان هم فرستاده خواهد شد، همچنین قبوض ده نفر را می‌فرستیم که وجه را به سرکار پردازند و ارسال فرمائید.

با سلام …[۱۲].

 [امضاء] سید احمد.

به آقای عارف سلام می‌رسانم و مکتوب هم به خود ایشان خواهم نوشت.

[امضاء] سید احمد.

 

[۴]

نامه پیمان

تاریخ ۲۷ اسفندماه ۱۳۱۲

نمره

دوست ارجمندم!

نامه گرامی رسید. در باب آقای عارف گمان ندارم مقصود مفهوم نباشد. عارفِ مرحوم یک‌رشته لاابالی‌گری‌ها از قبیل سگ نگهداری و تظاهر به بی‌دینی و تندی و بی‌حوصلگی در معاشرت داشت که مقصود من هم از نواقصی[۱۳] این چیزهاست؛ به هر حال با آن سابقه‌ ارتباط که من با مرحوم عارف داشتم جای آن نیست که دوستان عارف نسبت توهین کردن به آن مرحوم به من بدهند. اگر هم عبارت نارساست مطلب معلوم است، این‌ست که خواهشمندم پابند عبارت نبوده، این موضوع را گذشته و تمام‌شده تصور نمایید. آقای نیکو[۱۴] هم شرحی نوشته‌اند ولی گمان می‌کنم مقصود ایشان هم این نباشد که دوباره شرحی درباره مرحوم عارف در پیمان نوشته شود، چنان‌که نوشته بودم کسانی هم از آن‌طرف ایراد دارند که چرا ما از مرحوم عارف توصیف نموده‌ایم اگرچه به گفته سرکار این تهمت‌ها قابل استماع نیست و عارف کسی نبود که عیبی را دارا باشد و مستور بدارد. به هر حال تجدید مطلع بی‌جهت است.

از مطلب‌هاتان معلوم است که دو جلد آینده که پس از مکتوب سابق فرستاده بودم نرسیده، تأکید کردم دوباره یک جلد آینده اول و دو جلد آینده دوم بفرستند که یک دوره کامل برای اخوی‌تان ارسال فرمایید و امیدوارم اخوی گرامی‌تان بتواند اقدامی به ترجمه آن‌ها بنماید.

در پایان نامه تبریک عید و درود ارسال می‌نمایم.

[امضاء] سید احمد کسروی[۱۵]

 

[۵]

کسروی تبریزی

شماره تلفن: ۱۳۹۶

شماره

تاریخ: ۱۷ اسفندماه ۱۳۱۵

برادر گرانمایه!

نامه گرامی‌تان رسید. روزهایی که در تهران بودید گرفتاری‌هایی از درون و بیرون مرا بی‌اختیار کرده بود و خودم اقرار دارم نتوانستم از دیدار و گفتار آن برادر بهره‌یاب باشم؛ سپس اندیشه داشتم مبادا آقای اقبالی از ما رنجیده باشند، و در پی آن بودم که نامه‌ای بنویسم تا این نگارشتان از سنقر رسید و مایه دل‌آسودگی شد.

آقای سلطان‌زاده همپای نامه خودشان و نامه شما به تهران رسیده‌اند. دیشب تفصیل دیدار خود را با سرکار گفت‌وگو داشت. خدا را سپاس می‌گزارم برادران ما همیشه مایه سرفرازی هستند. مسیو جلال در روزهای بیکاری دو دفعه به دیدن من آمده و هر دفعه به یاد رفتار پست نهادانه آن روزش افتاده‌ام؛ لیکن به رویش نیاورده‌ام.

پیمان به همان حال نشر می‌شود. این‌که خواستار شده‌اید شماره‌هایی به سنقر بفرستیم چون سال به پایان رسیده از آغاز سال نو می‌فرستیم. از امسال شماره‌های پراکنده‌ای در دست هست؛ لیکن دوره مرتب نیست. شماره خود سرکار را به همان آدرس فرستاده‌اند. به هر حال ببینید از آغاز سال هر شماره که کم دارید صورت بدهید بفرستم. برای آقای خسرو اقبالی[۱۶] فرستادیم برگردانیده‌اند که در تبریز «سوار نصرت» نیست، گویا در آدرس اشتباه داریم. اگر دوباره آدرس بفرستید چند شماره آخر را یکجا برایش می‌فرستیم.

آقای علی اقبالی نامه‌ای که نوشته بودند پاسخ فرستادم به‌تازگی از پست پول فرستاده‌اند، بارها نوشتیم از شما پول نمی‌خواهیم همچنان سالانه پول می‌فرستند.

آقای یمینی پول خود را پرداخته‌اند، دیگران هم خود سرکار می‌دانید که پرداخته و که نپرداخته است.

با درودهای بی‌پایان.

سید احمد.

آقای شفق[۱۷] را ندیده‌ام و گفت‌وگویی در میانه نشده؛ ولی در داستان باسکرویل[۱۸] به همان قراری که با سرکار گزارده بودم نام ایشان برده شد. به هر حال، مرا از ایشان رنجشی نیست اگر بود به‌پاس میانجیگری آن برادر فراموش کردم.

سید احمد.[۱۹]

 

[۶]

کسروی تبریزی

تلفن: ۶۰۲۶

شماره

تاریخ: ۲ فروردین‌ماه ۱۳۱۶

برادر گرانمایه!

سال نو را به شما و به خاندان گرامی اقبالی فرخ و همایون می‌خواهم. دیری‌ست به شما نامه ننوشته‌ام؛ ولی نه چنان‌ است که شما را فراموش کنم. بارها با آقای سلطان‌زاده گفت‌وگوی شما را داشته‌ایم. چندی پیش هم خبر کشاکش رئیس مالیه آنجا را می‌گفت. افسوس خوردم که شما در هر جا با چنین ناگواری‌ها روبه‌رو هستید.

باری، همگی درود می‌رسانیم و از کوشش‌های برادرانه‌تان درباره پیمان سپاس می‌گزاریم. به آقای دِهِشوَر نیز درود می‌رسانم. از آقای علی اقبالی دیری‌ست آگاهی ندارم؛ نمی‌دانم در کجا هستند و به چه کاری پرداخته‌اند. آقای خسرو [اقبالی] گویا در تبریز باشند. به هر یکی از ایشان درود می‌رسانم.

[امضاء] احمد کسروی.

 

[۷]

کسروی تبریزی

تلفن: ۱۳۹۶

تاریخ: ۱ خردادماه ۱۳۱۶

برادر گرانمایه!

نامه گرامی در چندی پیش رسید. امروز چون آقای سلطان‌زاده هم اینجا هستند فرصت نموده به این چند سطر می‌پردازم.

پیمان تا پانزدهم خرداد بیرون می‌آید و چنان‌که خودتان نوشته‌اید از هر شماره ده نسخه به نام آن برادر می‌فرستیم. از خواستاران همدان منتظر درخواست باشیم یا همچنان بفرستیم؟ این هم بسته به نظر شماست!

آقای خسرو اقبالی خودشان نامه نوشته، پول هم فرستاده بودند؛ گویا این [آ]درس را از آقای علی اقبالی گرفته است. به هر حال، آدرس درست ایشان را پیدا کردیم. آقای دکتر شفق به کارهای خود سرگرم است و جای نگرانی ندارد.

در پایان درود بی‌پایان ارمغان آن برادر می‌سازم.

سید احمد.

دوست عزیزم![۲۰] چندی پیش دو قطعه از عکس‌هایی که در سنقر برداشته بودید در ضمن مراسله جداگانه تقدیم نموده و هنوز از رسید آن‌ها اطلاعی نرسیده است؛ منتها از گزارش‌های تلگرافی سنقر که در روزنامه‌ها درج می‌شود از سلامتی سرکار مستحضر و شکرگزارم. احتمال دارد تا اواخر خرداد به‌عنوان بازرس به سمت اصفهان و شیراز حرکت نمایم؛ البته در هر کجا باشم شما را بی‌اطلاع نخواهم گذاشت. نمی‌دانم آقای شمس مأمور اعزامی به‌طوری که می‌بایست از عهده مأموریت بیرون آمد یا خیر؟ خدمت جناب آقای سید محمدعلی و سایر آقایان سلام می‌رسانم.

قربانت.

[امضاء ناخوانا] [۲۱]

 

[۸]

کسروی تبریزی

تاریخ: ۳۰ شهریورماه ۱۳۱۶

برادر گرانمایه!

پس از نامه‌ای که دو ماه پیش فرستادم دیگر مجال نامه‌نویسی نیافتم. امیدوارم همیشه آن برادر فیروز و خرسند باشند. آدرس آقای اقبالی را خواسته بودم ننوشتید. به همان آدرس پارسال پیمان فرستاده می‌شود.

چهار شماره امسال را از هر کدام شانزده نسخه در دو بسته به نام آن برادر به پست‌خانه داده‌اند. امیدوارم همگی رسیده است؛ چون به پست‌خانه چندان اعتمادی نیست محتاج این یادآوری می‌شویم.

در پایان درود بی‌پایان ارمغان آن برادر می‌سازم.

[امضاء] سید احمد.

 

[۹]

کسروی تبریزی

تلفن: ۶۰۲۶

شماره

تاریخ: ۱۶ آبان ماه ۱۳۱۶

برادر گرانمایه!

نامه گرامی‌تان با ۳۶ تومان پول چندی پیش رسید. من چون در آغاز مهرماه سفری به تبریز کردم و کارها پس‌افتاده بود ناچار پاسخ به دیر افتاد. از کوشش‌های رادمردانه آن برادر سپاس می‌گزاریم و امیدواریم این کوشش‌ها راه آسایش برای کشور بدبخت ایران باز خواهد کرد.

به آقای رضایی جداگانه نامه نوشته. سه شماره را که کم فرستاده شده بود از همین پست به نام ایشان فرستادیم. از خداوند برای شما و ایشان فیروزمندی خواستاریم. امیدواریم آقای رضایی از پاک‌دینان گردند و از برادران به شمار آیند.

در تبریز آقای خسرو را دیدار کردم و چون با آقای حیدرزاده با هم بودیم آقای خسرو را به ایشان سفارش کرده یادآوری نمودم که در دوستی و آشنایی با شادروان عارف ایشان و شما همدست بوده‌اید. نمی‌دانم آقای حیدرزاده را می‌شناسید یا نه!

آقای سلطان‌زاده دوباره به غرب می‌روند و دیشب با آقای طالب‌زاده اینجا بودند و نام شما به میان آمد. آقای سلطان‌زاده گفت‌وگوی بنیادهای تازه را که در سنقر آغاز کرده‌اید نمودند. گمان می‌رود که باز پایش به سنقر بیفتد. باری همیشه به یاد آن برادر خوشی‌ها داریم. به آقای یمینی پیمان فرستاده می‌شود.

در پایان درودهای بی‌پایان ارمغان می‌سازم.[۲۲]

 

[۱۰]

کسروی تبریزی

شماره

تاریخ: ۱۰ بهمن‌ماه ۱۳۱۷

برادر گرانمایه!

نامه‌تان رسید و از این‌که در شهر خودتان خرم و خرسند می‌باشید شادمان گردیدم. درباره خواستاران پیمان امسال را در همدان جز به آقای یمینی و تاج‌زاده و شما به کس دیگری نمی‌فرستیم. در سنقر نیز آقای دِهِشوَر به کاغذ ما پاسخ نداد؛ لیکن فرهنگ و بابایی خودشان درخواست‌نامه فرستاده بودند؛ فرهنگ پول نیز فرستاده است.

آقای رئیس مالیه مرد دروغ‌گو بوده! امسال را برای خودشان نیز پیمان نفرستادیم. خدا ریشه این دروغ‌گویان را از ایران براندازد.

اقبالی کوچک که در تهران بودند و به خانه ما آمدند نمی‌دانم به همدان برگشته یا هنوز در تهران است؛ زیرا …[۲۳] ازو یا از رفیق او در پیش ما مانده است.

یک جلد کتاب راه رستگاری از پست امروز به نام شما فرستاده می‌شود. دو شماره پیمان نیز تاکنون فرستاده شده است؛ امیدوارم همگی رسیده. آقای سلطان‌زاده و دیگران همگی به شما درود می‌رسانند. همیشه در نشست‌ها نام شما در میان است.

با درود فراوان

احمد کسروی.[۲۴]

 

[۱۱]

نامه روزانه‌ پرچم

تهران، لاله‌زار، کوچه مهران

شماره تلفن: ۶۰۲۶

تاریخ: [۱۶ شهریور]ماه [۱]۱۳۲

شماره

پس از درودهای بی‌پایان!

امروز توانستم به اداره بانک فلاحتی رفته آقای امینی را ببینم. نمی‌خواستم آقای وثیقی را ببینم این را [هم] دیدم. گفتند ما می‌خواستیم آقای اقبالی در همدان بماند؛ ولی برخی از متنفذین خواستار باقی ماندن سلف ایشان بوده‌اند و آقای وثیقی درخواست آنان را پذیرفته و دوباره به تلگراف حکم ابقای سلفشان را داده‌اند. اکنون دیگر مشکل است آن را برداریم؛ ولی آقای اقبالی بیایند تهران و یک ماه اینجا بمانند من خودم قول می‌دهم که یک ماه بیشتر نکشد که آن‌یکی را به شعبه دیگری می‌فرستم و آقای اقبالی را به همدان برگشت [می]دهیم. گفت علاوه از علاقه من به شما که باید درخواستتان را بپذیرم، آقای ضیاءالملک[۲۵] هم درخواست کرده. همچنین دیشب آقای اشرفی با من گفت‌وگو کردند و من به ایشان نیز همین پاسخ را دادم که خواهش کند آقای اقبالی بیاید تهران. …[۲۶] اهالی برای ایشان خوبی ندارد. این[۲۷]‌ حاصل ملاقات من‌ست که خواستم شما بدانید. از دیر کردن اقدام جای پوزشی نیست؛ زیرا خودتان از اندازه گرفتاری من آگاهید.

کسروی 

۱۶/۶/۲۱[۱۳].

 

[۱۲]

نامه روزانه پرچم

تهران، لاله‌زار، کوچه مهران

شماره تلفن: ۶۰۲۶

تاریخ: ۱۶ تیرماه ۱۳۲۲

شماره

پس از درودهای برادرانه!

نامه آن برادر رسیده بسیار به‌جا افتاد؛ چون از دیرباز که نامه ننوشته بودید گاهی می‌گفتم باشد که آقای اقبالی نیز رنجشی پیدا کرده. از کوششی که درباره روزنامه به کار برده‌اید سپاسگزارم و به هر حال ما باید روزنامه را پیش بریم. امروزها تنها بی‌پولی جلو را نمی‌گیرد. ما بایستی پیش از همه چاپخانه برپا گردانیم که به یاری خدا برپا کردیم. اگرچه کوچک است؛ لیکن بزرگش توان گردانید. از سوی دیگر بایستی کتاب‌ها را به چاپ رسانیم که آغاز کرده‌ایم.

سهیلی[۲۸] را این دوسه‌روزه خواهم دید. نتیجه را به آن برادر نویسم. از روزی که این بار به کار آمده دیداری رخ نداده است تا این چندروزه وقتی از او خواسته‌ام.

درباره انتخابات و روزنامه توفیق نامه‌ای به همه شهرستان‌ها آماده گردانیده بودیم که اینک نسخه آن را به شما نیز می‌فرستم.

پولی که آقای مهران فرستاده بود رسیده؛ سپاس می‌گزارم. شماره‌های پرچم نیمه‌ماهه[۲۹] را به نام شما از پست دیگر فرستیم.

با درودهای پیاپی.

احمد کسروی.[۳۰]


* چند نامه از احمد کسروی (تاریخ مطبوعات)، مهدی به‌خیال، مجله فرهنگی هنری بخارا، سال بیست‌وچهارم، شماره ۱۳۷، خرداد ـ تیر ۱۳۹۹، ص ۴۳۶ـ۴۶۵.

  1. نک: مهدی به‌خیال، گفته‌ها و ناگفته‌ها از زندگی عارف قزوینی (از شش سال اقامت عارف در همدان)، فرهنگ مردم‌، بهار ۱۳۹۱، شماره ۴۱، ص ۱۱۱ـ۱۲۲.

[۲]. عارف قزوینی، کلیات دیوان عارف قزوینی، به کوشش عبدالرحمان سیف آزاد، امیرکبیر، چاپ پنجم ۱۳۴۷، ص ۴۸۴.

[۳]. علی اقبالی، خاطرات دکتر علی اقبالی (به پیوست مکاتبات برادران اقبالی)، پژوهش و تدوین مهدی به‌خیال، بی‌تا، بی‌نا [آماده انتشار].

[۴]. دیوجین: divjin، ده، از دهستان چهار بلوک بخش سیمینه‌رود، شهرستان همدان. (فرهنگ جغرافیایی ایران، جلد ۵، دایره جغرافیایی ستاد ارتش، ۱۳۳۱، ص ۱۹۹).

[۵]. ده دوان: deh-davan، ده، از دهستان پیشخور بخش رزن، شهرستان همدان. (همان، ص ۱۹۲).

[۶]. بزینه‌جرد: bozinejerd، ده، از دهستان شراء بخش کبودرآهنگ، شهرستان همدان. (همان، ص ۵۳).

[۷]. مهاجران: mahajeran، ده، از دهستان حاجیلو بخش کبودرآهنگ، شهرستان همدان. (همان، ص ۴۴۰).

[۸]. نامه ابتدا به سنقر کلیایی رفته از آنجا مجدداً به همدان منزل حسن اقبالی فرستاده شده است. پشت پاکت نامه نوشته شده: «[فرستنده] تهران، کسروی تبریزی، شماره؛ [گیرنده] سنقر کلیایی [خط‌خورده]، آقای اقبالی، [مهر] سنقر کلیایی؛ همدان، کوچه زندی‌ها، منزل حسن اقبالی».

[۹]. دو کلمه ناخوانا.

[۱۰]. پشت پاکت نوشته شده است: «[فرستنده] طهران، کسروی تبریزی؛ [گیرنده] همدان، اداره بلدیه، جوان ستوده گرامی آقای اقبالی دام‌اقباله».

[۱۱]. دکتر علی اقبالی را منظور است که در سال ۱۳۱۰ پس از موفقیت در مسابقه اعزام محصل به اروپا، توسط دولت پهلوی همراه گروه دوره سوم جهت ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شد و در «لیسه شامبری» مشغول تحصیل و موفق به اخذ پیش‌دانشگاهی گشت، سپس وارد دانشگاه پاریس شد و به دریافت لیسانس و فوق‌لیسانس با گرایش زمین‌شناسی توفیق یافت. دکتر علی اقبالی پس از پایان دوران تحصیلات در سال ۱۳۱۶ به ایران بازگشت.

[۱۲]. یک کلمه ناخوانا.

[۱۳]. یادداشت احمد کسروی که پس از درگذشت عارف قزوینی نوشته بود از این قرار است: «هفته گذشته مرد یکرنگی از جهان درگذشت. عارف قزوینی شاعر معروف دوره مشروطه بدرود زندگی گفت.

عارف نقص‌هایی داشت که بهانه به دست عیب‌جویان داده بود. ولی در شش سال پیش که من او را شناختم مردی دیدم آزاده و یکرنگ، غیرتمند (و) دلیر. عارف ارجی به مال و توانگری نمی‌گذاشت‌ و سختی را بر خود هموار کرده، منت از کسی نمی‌پذیرفت. هرگز دروغ نمی‌گفت و هیچ‌گاه نادرستی نمی‌کرد. از دورویی سخت برکنار بود و آنچه در دل داشت همان را بر زبان می‌راند. هر ‌که را به نیکی می‌شناخت به هواخواهی او برمی‌خاست و هر‌ که را بد می‌دانست دشمنی فرو نمی‌گذاشت‌. آنچه را که روا شمرده می‌کرد از کسی پوشیده نمی‌داشت و آنچه را که نیکو باور می‌کرد از کسی نکوهش گوش نمی‌داد. این‌ها خوی‌های برگزیده‌ای است که در کمتر کسی می‌توان سراغ گرفت. زبان عارف بی‌دین بود ولی آداب دین همین است که او داشت.

کنون که عارف مرده این راز زندگی او را بازنمایم که در سال‌های آخر که حال سختی داشت و از غیرتمندی از کسی پول و مساعدت نمی‌پذیرفت‌، یکی پذیرایی‌های رادمردانه‌ دوست ما آقای اقبالی همدانی، دیگری دستگیری‌های دو همشهری ما آقایان نخجوانی و حیدرزاده تبریزی بود که کمکی به زندگانی او می‌رساند.

در پاکی و پیراستگی عارف، همان بس که همکاران او در آن هرج‌ومرج مشروطه توانگری اندوختند و هر یکی امروز آسایش برای خود دارد، ولی عارف با همه تقدمی که بر دیگران داشت از آن بازار تهیدست درآمد و با آن سختی سال‌های آخر عمر خود را به سر داد. خدا روان او را شاد گرداند. ۱۲/۱۱/۱۳۱۲». سراینده رهایی ایران// یادنامه عارف قزوینی، مرد یکرنگ از جهان رفت، به کوشش مهدی به‌خیال، تهران، نگاه، ص ۶۶۸ـ۶۶۹. [آماده انتشار].

[۱۴]. اسدالله خان نیکو از دوستان عارف در همدان.

[۱۵]. پشت پاکت نوشته شده است: «[فرستنده] تهران، پیمان، نمره؛ [گیرنده] همدان، مالیه، دوست گرامی ارجمندم آقای میرزا حسن خان اقبالی دام‌اقباله».

[۱۶]. نادعلی/ خسرو اقبالی (درگذشته ۱۳۸۶ ﻫ.ش.): او دارای لیسانس حقوق از دانشگاه تهران بود، وی در زمانی که دارای درجه سرهنگی بود در سِمَت امور مالی ارتش، دادیاری دادگاه دکتر مصدق را عهده‌دار بود و بعدها در سال ۱۳۴۶ معاونت امور مالی مدرسه کشاورزی را عهده‌دار گشت.

[۱۷]. صادق رضازاده شفق (۱۲۷۴ـ۱۳۵۰ ﻫ.ش.): او دوره متوسطه را در مدرسه مموریال تبریز به پایان رساند. وی هم‌زمان با واقعه به توپ بستن مجلس با معتمدالتجار، کریم اسکندانی، علی بیرنگ، کریم رفیعی و شماری دیگر از همفکران و همدرسان خود به رهبری معلم آمریکایی‌اش (هوارد باسکرویل) گروهی را به نام «فوج نجات» تشکیل دادند.

[۱۸]. هوارد باسکرویل (۱۸۸۵ـ۱۹۰۹ م.): «به‌موجب دعوت مدرسه آمریکایی تبریز موسوم به مموریال… برای معلمی مدرسه مزبور به ایران آمد و به تعلیم و تربیت پرداخت… تا آن‌که مجلس به توپ بسته شد و آتش جنگ شعله‌ور گردید. در این جنگ بود که باسکرویل خود را داخل در صف مجاهدین کرده قدم به میدان فداکاری نهاد… سرانجام در جنگ غازان شهید شد». (باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، ج ۱، نشر گفتار، ۱۳۷۴، ص ۵۹).

[۱۹]. پشت پاکت نوشته شده است: «[فرستنده] تهران، آخر شاهپور، کوچه ملایی، کسروی تبریزی، شماره؛ [گیرنده] همدان، کوی زندی‌ها، آقای حسن اقبالی».

[۲۰]. دستخط شخص دیگری است که در ادامه نامه کسروی آمده؛ شاید! نوشته «سلطان‌زاده» باشد.

[۲۱]. پشت پاکت نوشته شده است: «[گیرنده] سنقر کلیایی، برادر گرامی آقای اقبالی حکمران».

[۲۲]. پشت پاکت نوشته شده است: «[فرستنده] تهران، کسروی تبریزی، شماره؛ [گیرنده] سنقر، آقای اقبالی حکمران».

[۲۳]. یک کلمه ناخوانا، شاید! «کاغذی».

[۲۴] پشت پاکت نوشته شده است: «[فرستنده] کسروی تبریزی، تهران، خیابان فرهنگ، کوچه روبه‌روی کارخانه برق، شماره؛ [گیرنده] همدان، بانک فلاحتی، آقای حسن اقبالی».

[۲۵]. ضیاء‌الملک فرمند (از طایفه قراگُزلوها) که در دوره‌های چهارم، پنجم، ششم و چهاردهم نماینده همدان بوده است. (نک: مهدی به‌خیال، نمایندگان همدان در مجلس شورای ملی، کتاب مادستان، سال اول، ش ۱، تابستان ۱۳۹۵، ص ۴۹ـ۶۲).

[۲۶]. یک کلمه ناخوانا.

[۲۷]. در اصل: این‌ست.

[۲۸]. علی سهیلی (۱۲۷۴ـ۱۳۳۷ ﻫ.ش.) نخست‌وزیر وقت.

[۲۹]. نشریه پرچم به‌صورت دوهفته‌نامه منتشر می‌شده است.

[۳۰]. پشت پاکت نوشته شده است: «[فرستنده] تهران، کسروی تبریزی، نمره؛ [گیرنده] سنقر، آقای اقبالی حکمران».

۲پاسخ به چند نامه از احمد کسروی*
  • مجید فرهیخت:

    درود به آقای به‌خیال
    از اینکه این نامه‌ها را انتشار داده‌اید سپاسمندیم. برایتان در کارهای پژوهشی فیروزی آرزومندیم.چکیده‌ی این نامه‌ها را در آغاز گفتارتان نیک شرح داده‌اید. در پیمان و دیگر نوشته‌های احمد کسروی نام شادروان اقبالی بارها به نیکی یاد شده. روانش شاد باد.
    https://t.me/pakdini

  • مجید فرهیخت:

    گرامی دوست
    یادم رفت بنویسم که در پیکره‌ی نخست نام باشندگان بدینسانست :
    از راست به چپ نشسته : حسن اقبالی ، محمد ملک نژاد ،‌احمد کسروی ، رضا سلطانزاده
    ایستاده : مرتضا مدرسی ، محمد فیضی
    (منبع : پیمان سال چهارم شماره‌ی ۱۱ و ۱۲)

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه:


مهدی به‌خیال

09185455024
08132513614

mahdibook10@gmail.com

همدان، خیابان بوعلی،
سرپل یخچال،کوچه عبدل (شهید محمدی)،
کتاب مهدی